ايستادگى انديشمندان اسلامى در برابر آن با تاكيد بر انديشه هاى حضرت امام خمينى (ره)
ايستادگى انديشمندان اسلامى در برابر آن با تاكيد بر انديشه هاى حضرت امام خمينى (ره)
سيد اصغر جعفرى
بسم الله الرحمن الرحيم
مقدمه
تفكيك دين از سياست يا «لائيك گرى و يا (سكولاريسم)» اصطلاحى است كه در انديشه غربى داراى مفهومى خاص است. براساس اين عقيده و تفكر، امور دنيوى مانند سياست و اقتصاد بايد از مسائل دينى و مذهبى مستقل و جدا از هم باشد و امور دينى، مسائلى دارد كه مختص به موارد شخصى بوده و نبايستى در حوزه جامعه (به عبارتى سياست) دخالت نمايد.
بر خلاف تصور اين انديشه، مذهب پاره اى حركات عبادى بى روح و بى هدف نيست، اين تعبير ناشى از اولا عدم شناخت آنان از اديان راستين و پايه هاى عقلانى و علمى آنها و ثانياً نتيجه منفى عملكرد كليسا است. در صورتى كه اسلام ميان دين و دنيا (سياست) هيچ مرزى را به رسميت نمى شناسد و براساس اصول و ارزش هاى نهفته در آن بر تفكر سكولاريسم خط بطلان مى كشد و اين دو را لازم و ملزوم يكديگر و جدايى ناپذير مى داند.
انديشه جدايى دين از سياست از القائات استعمارگران در كشورهاى اسلامى براى به يغما بردن ثروت بيكران و خدادادى ملل اسلامى بوده است چرا كه آنها اسلام را بزرگترين مانع و سدّ راه چپاول خود مى ديدند لذا با استفاده از عمال داخلى مانند حكام سلاطين، عنايت طلبان، احزاب و گروهها و يا از طريق ميسيونرهاى مذهبى، ايجاد مراكز خيريه و تعليم و تربيت، رسانه جمعى - مطبوعات - اديان ساختگى، رواج خرافات و بدعت ها و تهى نمودن مفاهيم دينى همچون صبر، زهد، انتظار و توكل از معانى اصلى به ترويج اين انديشه باطل پرداختند.
اگرچه قريب به يك قرن و اندى پيش انديشمندان و شخصيت هاى برجسته در جهان اسلام از جمله سيدجمال الدين اسد آبادى، ميرزاى شيرازى، آيت ا... نائينى، عبدالرحمن كواكبى، اقبال لاهورى، شيخ محمد عبده، سيدابوالاعلى مودودى، حسن البناء و ... قدم به عرصه وجود نهاده و توانسته اند اقداماتى را در دفاع از اسلام و ارزش هاى الهى بويژه انديشه ضد دينى دشمنان اسلام به انجام برسانند، اما تنها شخصيتى كه توانست عملا مهر بطلان بر اين انديشه بزند حضرت امام خمينى (ره) بنيانگذار انقلاب اسلامى ايران است كه با تشكيل حكومت اسلامى ارتباط و جدايى ناپذير بودن دين و سياست را اثبات نموده اند.
در اين پژوهش قصد داريم ضمن تعريف مفاهيم و بررسى روند پيدايش انديشه سكولاريسم، نقش آن را در غرب و جهان اسلام مورد بررسى قرار داده و چگونگى مقاومت و ايستادگى انديشمندان اسلامى را در برابر آن با تأكيد بر انديشه هاى بزرگ احياگر دين در عصر حاضر حضرت امام خمينى (ره) تبيين نماييم
گفتار اول: مفـاهيـم و كليـات
نگارنده لازم مى دارد در ابتداى اين نوشتار مفاهيم موردنظر در اين پژوهش را بطور مؤجز تعريف نموده و كلياتى از مباحث نظرى آنها را توضيح دهد، چراكه ارائه تعريف جامع و روشن از موضوع تحقيق مارا در گرفتن نتيجه مطلوب از تحقيق رهنمون خواهد ساخت.
1 ـ مفهوم دين
آدمى در حيات اجتماعى خود به يك سلسله رفتار و كردارهايى دست مى زند كه اگر اين اعمال تابع قواعد و مقرراتى نباشد جامعه را دچار هرج و مرج مى سازد. انسان براى رسيدن به سعادت واقعى خود و جامعه نيازمند پيروى از يك سلسله قواعد و مقرراتى است كه او را در اين مسير رهنمون باشد. در منطق اسلام اين دين است كه آن نقش حياتبخش را ايفا مى كند، چرا كه دين تنها منحصر به يك سرى اعمال فردى و راز و نياز و ستايش خداوند نيست، بلكه دين شامل دستورات جامعى است كه در رابطه با كليه شؤون فردى و اجتماعى انسان مقررات وضع مى كند. علاوه بر اينكه افراد را در مقابل خداوند مسئول دانسته و خدا را حاضر و ناظر بر كليه اعمالش مى داند. همين مسأله سبب مى شود كه آدمى مبارزه با ظلم و ستم را نخستين وظيفه خود دانسته و براى استقرار قسط و عدل تلاش جدى به عمل آورد.
بدين ترتيب، دين را مى توان به مجموعه به هم پيوسته اى از باورها و انديشه هاى برگرفته از وحى الهى در رابطه با جهان، انسان، جامعه و جهان پس از مرگ تعريف كرد كه هدف آن، هدايت انسان به سوى روش بهتر زيستن و كاملترشدن است.([1])
2 ـ مفهوم سياست در اسلام
سياست واژه اى عربى و از ريشه «ساس، سوس» اخذ شده است و معانى آن عبارتند از: پرداختن به امور مردم بر طبق مصالح شان، حكومت، رياست، امر و نهى - بطور كلى تدبير ـ سزا و تنبيه، پرورش و پروراندن.([2]) در فرهنگ غربى از ريشه پوليتيك.([3]) و از زبان يونانى گرفته شده است و خود اين كلمه هم از واژه پليس.([4]) به معنى شهرى با جغرافياى محدود و جمعيت مشخص آمده كه به وسيله استحكاماتى محاصره شده است.
موريس دوورژه استاد دانشگاه پاريس در تعريف سياست مى نويسد:
«سياست سكه اى است دورويه يا ژانوسى دو چهره اى.([5])
يك رويه آن محرك تضاد، ستيزه گرى، پيكار و مبارزه است و رويه ديگر آن آشتى و آرامش و همگونگى. هم در آن شر اهريمنى نهفته است و هم خير اهورايى. ميزان تركيب اين دو عامل بر حسب جوامع، رژيم ها، متصديان و اوضاع و احوال تفاوت دارد. پيكار و مبارزه در جهت فتح قدرت و بهره گيرى از امتيازات و نعمات آن است و انضمام و همگونگى براى ايجاد وحدت و ادغام در كليت اجتماعى و حفظ نظم عمومى و خير عام.([6])»
در اصطلاح به علم حكومت بر كشور، ضمن حكومت بر جوامع انسانى، علم قدرت تصميم گيرى درباره مسائل ناهمگون جامعه، و يا تدابيرى كه حكومت به منظور اداره امور كشور (داخلى و خارجى) اتخاذ مى كند سياست گفته مى شود.([7])
هر عملى كه از آدمى سر مى زند داراى دو بعد است بعد مادى و بعد معنوى، در اسلام آن چيزى كه هميشه مطرح بوده و بر آن تأكيد شده است، بعد معنوى عمل است كه بر جنبه هاى ديگر غلبه دارد. بنابراين مفهوم سياست از ديدگاه اسلام، برخلاف آنچه در جهان امروز آن شايع است، عبارت است از هدايت بشر به سوى كمال واقعى و برقرارى نظم و عدالت اجتماعى از ظلم و ستم. پس سياست در فلسفه سياسى اسلام، غايت مند بوده و بدنبال آرمان مقدس مى باشد، و چون غايتمند است، در جهت تحقق آرمان سياست اسلامى، متضمن مفهوم هدايت نيز هست. با اين وصف مى توان گفت كه سياست عبارت است از امامت و رهبرى جامعه در جهت مصالح دنيوى و اخروى.([8])
از منظر فارابى، به حاصل خدماتى كه حاكم، در جهت نشر فضايل و اخلاق و به منظور رسيدن به سعادت، انجام مى دهد سياست گويند. از ديدگاه غزالى، سياست ابزارى است كه انسان را به خداوند مى رساند.([9])
امام خمينى (ره) نيز سياست را هدايت جامعه در جهت مصالح دنيوى و اخروى مى داند و معتقد است كه اين امر، مختص انبياء و علماى آگاه اسلام است. چنانكه مى فرمايند:
«سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزى كه صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و اين مختص به انبياست. ديگران اين سياست را نمى توانند اداره كنند. اين مختص به انبيا و اولياست و به تبع آنها به علماى بيدار اسلام، و هر ملتى علماى بيدارش در زمانى كه آن ملت نبى شان بوده است.([10])
از نظر ايشان سياست بر سه قسم است.([11]):
1 ـ سياست شيطانى: آن سياستى كه داراى بعد منفى بوده و در آن استفاده از هر نوع وسيله از قبيل خدعه، دروغگويى، حيله و تزوير، براى دستيابى به هدف جايز باشد.
2 ـ سياست حيوانى: آن سياستى كه حاكم براى رسيدن به نيازهاى مادى جامعه به دور از ابراز شيطانى (مانند حيله و تزوير) از آن استفاده مى كند.
3 ـ سياست اسلامى: آن سياستى كه در آن براى شكوفايى و تكامل هر دو بعد مادى و معنوى انسان توجه مى شود.
3 ـ تلازم و ارتباط دين و سياست در اسلام
با نگرش در مفاهيم نهفته در دين و سياست بطور كلى اين نتيجه به دست مى آيد كه در اسلام دين و سياست لازم و ملزوم يكديگرند و ما بين آنها مرزى وجود ندارد. برخلاف برخى مكاتب كه دين را امرى كاملا فردى كه در قلب و درون هر انسانى نهفته است به حساب مى آورند، اسلام دين را تنها يك امر فردى و خصوصى نمى داند بلكه آن را همه جانبه نگر و اجتماعى مى داند. لذا نه تنها در خصوصى ترين فعاليتهاى يك فرد متدين حضور دائم و مؤثر دارد بلكه عرصه اجتماعى زندگى آدمى نيز تأثير گذار است. چرا كه همانگونه كه فرد از جمع و اجتماع جدا نبوده، دين نيز از مسايل اجتماعى جدا نمى باشد.
با نگرش به دو منبع گرانبها اسلام يعنى قرآن و سنت.([12])، مى توان بر عدم جدايى دين از سياست مطلع شد. قرآن كتابى است كه سراسر آن مملو از قوانين حقوقى، اجتماعى، اقتصادى، جزايى و احكام مربوط به جهاد، دفاع، حكومت و مانند آن است، نه فقط كتابى براى هدايت و تهذيب در مساجد و عبادتگاهها، و از سوى ديگر شيوه و روش پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و احكام و دستورات صادره ازسوى آنان بهترين راهگشاى ما در مورد انفكاك ناپذير بودن دين از سياست است. وقتى به زندگى رسول خدا(ص) مى نگريم اين حقيقت روشن مى شود كه آن حضرت به محض آماده شدن شرايط لازم براى تشكيل دولت و حكومت يعنى دخالت در امور سياسى، براى هدايت مردم و اجراى قسط و عدل زمام امور را بدست مى گيرند، زيرا بر اين امر واقفند كه تكامل انسانى با چشم فروبستن از حوادث اجتماعى و بدون مداخله در سرنوشت سياسى امكان پذير نخواهد بود.
در قرآن كريم و روايات اسلامى، موضوعات فراوانى وجود دارد كه حاكى از ارتباط ميان دين و سياست است. موضوعاتى چون حاكميت الهى، شورا، امر به معروف و نهى از منكر، ظلم ستيزى، عدالت خواهى، حق مدارى، دشمن شناسى، لزوم بصيرت و آگاهى سياسى، جهاد، نفى سبيل، عزت طلبى، وفاى به عهد، تأليف قلوب، دعوت، تقيه، آزادى، صلح طلبى، برادرى و برابرى و... از جمله محورهاى ارتباط دين و سياست اند. آنجا كه مى فرمايد:
«لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيْناتِ و اَنْزَلْنا مَعَهُمْ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ الْناسُ بِالْقِسطِ.([13])» «هر آينه پيامبرانمان را با حجت هاى روشن فرستاديم و با ايشان كتاب و تراز و فرو فرستاديم تا مردم به داد و انصاف برخيزند». در واقع سه هدف مهم از اهداف سياسى انبيا را ذكر مى كند:
اول: اقامه قسط و حق و هدايت جوامع بشرى به سمت عدالت.
دوم: دعوت به سوى حق و ايجاد ارتباط سازنده ميان انسان و خدا.
سوم: پيشرفت در مسير تكامل .
هر يك از اين سه هدف، ارتباط تنگاتنگ با مسايل سياست دارد و بدون يك انديشه سياسى منسجم و سازمان يافته و فلسفه سياسى روشن قابل تحقق نمى باشد. اين سؤال همواره در رابطه با اهداف انبيا مطرح مى شود كه اگر هدف تمام انبيا و اولياى خدا، اقامه قسط و ايجاد عدالت در جامعه است، بنابراين چگونه ممكن است كه تفكر و عملكرد انبيا جداى از سياست باشد؟ پس در مكتب اسلام نمى توان دين و سياست را جدا از هم تلقى كرد، چراكه اقامه قسط و عدل، قانون مى طلبد و قانون نيز به نوبه خود، بدون نظام حقوقى روشن شكل نمى گيرد و بدون يك نظام سياسى اجرا نمى شود; و نيز بدون يك انديشه سياسى، دولت و نظام سياسى تحقق نمى يابد و بدون اين سلسله مراتب، دستيابى به حق و قسط امكان پذير نمى شود.([14])
بنابراين مكتب اسلام برخلاف آئين مسيحيت كه تأكيد مى كرد:«به قيصر باز دهيد آنچه را حق قيصر است و به خدا باز دهيد آنچه را حق خدا است.([15])» هم آسايش مادى و امور دنيوى و هم فلاح و رستگارى معنوى و اخروى انسان را از اصول رسالت خود اعلام داشته است و قرآن و سنت نبوى همه مسلمانان را به بهره گيرى از امور دنيوى به منظور تكميل نمودن امور اخروى سفارش و توصيه نموده اند. به همين جهت در اسلام دين و سياست با يكديگر در آميخته و كل واحد و تجزيه ناپذيرى را پديد آورده اند. چنانكه امام راحل (ره) در اين باره مى فرمايند:
«آنچه گفته شده و مى شود كه انبياء عليهم السلام به معنويات كار دارند و حكومت و سررشته دارى دنيايى مطرود است و انبياء و اوليا و بزرگان از آن احتراز مى كردند و ما نيز بايد چنين كنيم اشتباه تأسف آورى است كه نتايج آن به تباهى كشيدن ملت هاى اسلامى و باز كردن راه براى استعمارگران خونخوار است».([16])
در جاى ديگر نيز فرمودند :
«شعار سياست از دين جداست، از تبليغات استعمارى است كه مى خواهند ملت هاى مسلمان را از دخالت در سرنوشت خويش باز دارند. در احكام مقدس اسلام، بيش از امور عبادى در امور سياسى و اجتماعى بحث شده است. روش پيامبر اسلام نسبت به امور داخلى مسلمين و امور خارجى آنها نشان مى دهد كه يكى از مسئوليتهاى بزرگ شخص رسول اكرم (ص) مبارزات سياسى آن حضرت است».([17])
اما آنچه كه حساب اسلام را از سرنوشت مسيحيت و آيين كليسا جدا مى سازد، اين حقيقت است كه اسلام از درون با اصول و مبانى توانمندى همراه است كه در عين ثابت ماندن، قادر به پوشش دادن به هر نوع تحولات عقلانى و علمى در عرصه هاى سياسى و اقتصادى و اجتماعى است و هيچ گاه در گردونه زمان از حركت باز نمى ايستد و از تحولات باز نمى ماند. به گفته استاد علامه طباطبايى، اسلام با داشتن خصلت «ثابت از درون متغيّر» همواره بر فراز زمان زنده و جاويد مى ماند.([18])
4 ـ مفهوم سكولاريسم
سكولاريسم.([19]) واژه انگليسى است و از ريشه لاتين (Seculum) اخذ شده و معادل فرانسوى آن Seculoise يا Jaicite است. در فارسى به معناى ناسوتى، دنيوى، بشرى، عرفى، زمين و گيتيانه آمده است. اما اصطلاحى كه مبين تمام حقيقت واژه سكولاريسم باشد ارائه نشده است و لذا از همين واژه سكولاريسم استفاده مى شود.([20])
سكولاريسم، در عصر روشنگرى،([21]) وارد ادبيات سياسى غرب شد و با سيطره كليسا بر دولت و شؤون جامعه به مخالفت برخاست. از سكولاريسم تعاريف متعددى به عمل آمده است: برخى از اين تعاريف ناظر به مبانى فكرى و برخى اشاره به پيامدها و اغراض آن دارد. مثلا برخى، چون ماكس وبر، سكولاريسم را به معناى جدا بودن جامعه دينى از جامعه شناسى مى داند، به گونه اى كه دولت حق هيچ گونه اعمال قدرت در امور دينى را ندارد و كليسا هم نمى تواند در امور سياسى مداخله كند.
تعريف وبر اشاره به نتيجه و پيامد سكولاريسم دارد، زيرا يكى از هدفهاى سكولاريسم رهايى دولت از سلطه كليساست. وى ميان سلطه سياسى و سلطه دينى مرزبندى قائل است و براى هر يك از دين و سياست قلمروى ويژه ترسيم مى كند. در تعريف سكولاريسم، به لحاظ مبانى فكرى، مى بايست به حاكميت عقل و علم اشاره داشت و يا بر مبناى انسان مدارى كه يكى ديگر از مبانى فكرى آن است به اين تعريف اشاره مى كنيم كه سكولاريسم نظامى است كه داراى مشخصه هايى از جمله جدايى دين از دولت، شكل گيرى دولت بر اساس ناسيوناليسم، قانونگذارى طبق خواست بشر، تأكيد بر عينى گرايى به جاى ذهنى گرايى و حاكميت علوم تجربى به جاى علوم الهى است.([22])
جامعه سكولاريستى، جامعه اى است غيردينى كه در تدوين و تثبيت نهادهاى اجتماعى آن دين هيچ نقش را ايفا نمى كند. بر اين اساس دين امرى فردى تلقى شده كه رسالتش فقط برقرارى رابطه ميان فرد و خداوند است و درامور سياست هيچ گونه دخالتى ندارد. در واقع سكولاريزم قائل به تفكيك قلمرو دو حوزه دين و سياست است.
5 ـ سكولاريسم در رهگذر تاريخى
قرون وسطى كه توأم با اوهام و خرافات، ظلم و ستم، تبعيض و بى عدالتى و عدم آموزش صحيح و تربيت درست بود، بر سراسر غرب سايه افكنده بود. سخن صواب تنها از آن قدرت پاپ و ارباب كليسا بود، هر كسى برخلاف آن عمل مى كرد به اشد مجازات گرفتار مى شد. زندگى اشراف گونه كشيش ها و خرافات مذهبى، مانند بخشودگى گناهان و خريد و فروش بهشت و جهنم بويژه حاكميت دستگاه انگيزاسيون.([23]) و ممنوعيت هرگونه آزادانديشى و اعدام انديشمندان از ويژگيهاى اين دوره است. مارسل كاشن غربى نويسنده كتاب علم و دين در اين باره مى نويسد: در اين دوره (تفتيش عقايد) 5 ميليون نفر را به جرم فكركردن و تخطى از فرمان پاپ به دار آويخته و تا حد مرگ در سياه چالهاى تاريك و مرطوب نگهداشتند.([24])
سخت گيرى كليسا تنها محدود به مخالفان مذهبى نبود، بلكه دستاوردهاى علمى دانشمندان نيز به شدت با مخالفت كشيش ها و اربابان كليسا رو به رو مى شد. چرا كه آنها معتقد بودند هيچ قانون علمى نبايد خارج از چارچوب كتاب مقدس كشف و اثبات شود. قانون جاذبه نيوتن از آن جهت مخالف عقايد مذهبى مسيحى شمرده شد كه در انجيل نامى از آن به ميان نيامده بود. از سوى ديگر طبق تعاليم كتاب مقدس نوعى تقسيم كار ميان كليسا و قيصر پذيرفته شده بود، زيرا بر اساس گفته انجيل آنچه را كه متعلق به قيصر است مى بايست به قيصر، و آنچه را كه متعلق به خداست مى بايست به كليسا واگذار كرد، اين امر موجب شد كه در مسيحيت زمينه مساعدى براى نضبح سكولاريسم پيدا شود.
استاد شهيد مرتضى مطهرى يكى از علل گرايش به ماديگرى در غرب را خشونتهاى كليسا نام مى برد كه نقش مهمى در سوق دادن مردم به ضد خدايى داشته است. «تحميل عقايد و نظريات خاص مذهبى و علمى كليسا به صورت اجبار و سلب هرگونه آزادى عقيده از جمله اقدامات اربابان كليسا بود كه مخالفين با آن را با خشنونتى وصف ناشدنى مورد آزار و اذيت قرار مى دادند، بطوريكه محكمه تفتيش عقايد را براى اين منظور بوجود آورده اند. مذهب كه مى بايست دليل هدايت و پيام آور محبت باشد، در اروپا به اين صورت در آمد كه مشاهده مى كنيم، تصور هر كس از دين و خدا و مذهب، خشونت بود و اختناق و استبداد. بديهى است كه عكس العمل مردم در مقابل چنين روشى جز نفى مذهب از اساس و نفى آن چيزى كه پايه اولى مذهب است. يعنى خدا، نمى توانست باشد.([25])».
در اين وضعيت بود كه مردانى همچون مارتين لوتر در آلمان و كالون در سوئيس بر عليه قدرت كليسا به مخالفت برخاسته و مورد حمايت جدى قرار گرفته اند. مارتين لوتر با هدف اصلاح و پيرايه زدايى از دين و برقرارى انضباط در كليسا ديدگاههاى جديدى در مسحيت ارائه كرد، مسأله بخشش گناهان را مورد اعتراض قرار داد، اصل خود كشيشى را، كه بطور منطقى مشوّق فردگرايى بود مورد تأكيد قرار داد و در اين راستا انجيل را به زبان آلمانى ترجمه كرد. تفكيك دين و سياست از ديگر اصول مورد اشاره وى بود. لوتر اظهار داشت كه پادشاهان قدرت خود را مستقيماً از خدا مى گيرند و وظيفه كليسا تنها پرداختن به امور معنوى و روحى است.([26]) نتيجه آن قيام، وقوع نهضت اصلاح دينى (رفرميسم) بود كه به تدريج از نفوذ مذهب در شؤون زندگى كاسته و موجب پيدايى طرز فكر جديدى مبنى بر عدم مداخله دين در امور سياسى و در نهايت انزواى كامل دين از صحنه سياست شد، كه به سكولاريسم تعبير شده است.
در عالم اسلامى نيز ترويج انديشه هايى مانند ناسيوناليسم،([27]) دموكراسى،([28]) ليبراليسم،([29]) و هژمونى سياسى، اقتصادى و فرهنگى نئوكليناليسم.([30]) و جانبدارى حكام اسلامى از آن انديشه ها، جدايى دين از سياست به اوج خود مى رسد. چرا كه استعمار، اسلام را بزرگترين مانع و سد راه چپاول خود مى ديد و لذا اين خود وسيله اى بود تا ملتهاى اسلامى را از مسايل دينى دور سازد. حميد عنايت استاد فقيد دانشگاه تهران در كتاب انديشه سياسى در اسلام معاصر، هدف از ترويج آن انديشه ها را معارضه جويى غرب در برابر توانمندى و كارآيى اسلام به عنوان ايدئولوژى جامع مى داند كه ذهن مسلمانان را دو قرن و نيم اخير به خود مشغول داشته است.([31])
گفتار دوم: نقش انديشمندان اسلامى در برابر سكولاريسم
يكى از ويژگيهاى منحصر به فرد در حيات اجتماعى انسانها كه از بدو آفرينش، با او قرين بوده است، انديشه و تفكر مى باشد. انديشه آن چيزى بود كه به زندگى انسان معنا و مفهوم داد، چرا كه انديشه در خلاء زاده نمى شود بلكه در محيط اجتماعى و فرهنگى زمانه خود شكل مى گيرد و از اين جهت بر محيط اجتماعى خويش مؤثر و كارساز است. مثلا زمانى كه افلاطون اشراف زاده، نظام اشرافى را در زوال ديد به فكر ايجاد نظامى ديگر افتاد تا آن نظام را از فروپاشى نجات دهد به همين لحاظ جمهور خود را طراحى كرد.
انديشمندان جهان با ارائه انديشه هاى گوناگون، انسان و جامعه را در مسير زندگى شان به ويژه عرصه زندگى سياسى رهنمون شدند. نگرش نواز حيات سياسى و قرائت جديد از آن، تحولات گوناگونى را در جامعه ايجاد نمود، كه بى شك بعضى از آنها متأثر از تكوين و تطور انديشه سياسى بوده است.
انديشه از نظر لغوى يعنى فكر، تدبير، بكاربردن خرد براى رسيدن به حقايق، گمان، ترس، بيم و عبارت است از يك پديده ذهنى بشرى.و در اصطلاح عبارت است از تنظيم و به هم آوردن عادات و واكنش هاى اكتسابى براى از ميان برداشتن مشكل نوظهور. يا به عبارت ديگر، زمانى انسان به تفكر مى پردازد كه از تجارب مأنوس براى حل مسايل نامأنوس بهره مى گيرد. اين نظرى منطقى است در خصوص تفكر. ولى عموماً معتقدند كه انسان زمانى دست به تفكر مى زند كه با مشكلى مواجه مى شود و براى حل آن مشكل به انديشه و تفكر مى نشيند.([32])
انديشه سياسى عبارت است از يك مجموعه يا سيستم كامل فكرى در برابر تجزيه و تحليل تئوريك از يك فكر و يك عمل سياسى. به بيان ديگر، انديشه سياسى، عبارت از يك مجموعه فكرى يا عكس العمل و يا تجزيه و تحليل تئوريك يك فرد از يك عمل يا يك فكر و يا يك جامعه سياسى است. مثلا انديشه هاى سياسى ارسطو، عبارت است از مجموعه اى از تفكر يك فرد به صورت تجزيه و تحليل تئوريك از يك فكر سياسى يا در مقابل يك حالت سياسى.([33])
انديشه سياسى نه تنها در پى طرح مبانى انديشه است، بلكه براى تحقق انديشه درگير عمل هم مى شود.از آنجايى كه انديشه سياسى در صدد حل مشكلات سياسى جامعه است.([34]) انديشمند سياسى تلاش مى كند تا در چارچوب نظام فكرى جامعه، براى حل معضلات چاره جويى كند كه ممكن است برخى از آنها پايدار باشند يا موقت.
وظيفه انديشمند سياسى معمولا بررسى سه موضوع زير است:
اول: استفاده از سازمان اجتماعى ـ در اين موقع انديشمند بايستى با عملكرد تمام نهادها و بنيادهاى اقتصادى ـ سياسى ـ مذهبى و غيره آشنايى داشته باشد و طبقات و خواسته هاى آنان را درك كند.
دوم: پيشنهاد يك نمونه جديد از جامعه مطلوب ـ در اين حالت انديشمند بايستى با استدلال منطقى موجبات تغيير پايگاههاى قدرت را فراهم آورد و با مشاركت دادن گروههاى وسيعترى، جامعه مطلوب را جايگزين نمايد. انديشه سياسى نشأت گرفته از شرايط موجود است براى رسيدن به شرايط مطلوب به نفع عموم.
سوم: تعيين هويت رهيافت هاى مكمل ارائه نظرات تكميلى براى بهبود كليه زواياى زندگى اجتماعى.([35])
در واقع انديشمند سياسى، با توجه به شرايط اجتماعى و اقتصادى زمان و مكان خويش و با توجه به نياز جامعه خود مفاهيم ارزشى سياست مانند عدالت، آزادى، برابرى و سعادت را تغيير مى دهد، يا وضع موجود را واژگون و وضع مطلوب را حاكم مى كند. چون در هر مقطع و هر مرحله اى از حيات انسان اين ارزشها تعريف خاصى داشته است. بنابراين چون شرايط تغيير مى كند، مفهوم اين ارزشها هم تغيير مى كند و درايت يك انديشمند سياسى در اين است كه به مقتضاى زمان و مكان و با توجه به سير تحول شرايط و تحول بستر تاريخى، اقدام به تغيير اين ارزش ها بنمايد تا زمينه براى رسيدن انسان به سر منزل سعادت مساعد شود. و عموماً كار يك انديشمند و متفكر در اين است كه با بيان عقيده و انديشه خود ناهمواريهاى مسير تاريخ را از سر راه انسان براى رسيدن به خوشبختى بردارد.([36])
با اين توضيح مختصر اكنون مى توان به وظيفه انديشمندان اسلامى نيز پى برد. انديشمند اسلامى، كسى است كه هم به دنياى افراد كار دارد و به دين آنها، هم صاحب نظر است و هم صاحب بصر - داراى بصيرت دينى و تخصص نظرى در دين - هم درد اجتماع و نجات ستمديدگان و ستيز با ستمگران را دارد، هم درد دين و تقويت و احياى آن را در نظر دارد. از آنجايى كه هدف آفرينش انسان، هدايت هرچه بيشتر او به سوى كمال و تقرب به خدا و فراهم كردن زمينه رشد و تكامل افراد است متفكر اسلامى هرگز حاضر نمى شود نسبت به مسائل سياسى و اجتماعى جامعه انسانى بى تفاوت بوده و ناهمواريهاى موجود در سر راه تكامل بشر را به او گوشزد ننمايد، لذا دائماً در صدد است تا با آشنا ساختن بشر به راه و برنامه زندگى، مسير سعادت اخروى و دنيوى را به آنها نشان دهد. اما نگاهى گذرا به حوادث گذشته اين واقعيت را نشان مى دهد كه دست هاى پنهان و آشكارى نگذاشته اند تا انديشمندان اسلامى به هدف خود كه همان پيوند دادن امور دين با دنيا «الدنيا مرزعة الاخره» بوده نائل آيند.
استعمار بزرگترين مروج و عامل در القائات انديشه جدايى دين از سياست در كشورهاى اسلامى بوده است چرا كه او اسلام را بزرگترين مانع و سدّ راه چپاول خود مى ديد لذا از دو طريق با آن به مقابله برخاست :
اول : حذف دين از متن زندگى مردم و رواج بى دينى و الحاد،
دوم : تهى كردن دين از محتوا و جنبه تشريفاتى و فرعى دادن به آن.
و عوامل داخلى مانند حكام سلاطين جور، عافيت طلبان ضعيف الاعتقاد، مقدس نمايان متحجر و احزاب و گروههاى غربزده و الحادى نيز در كمك به استعمار مبنى بر ترويج تفكر سكولاريستى بى تأثير نبوده اند. حال چگونه بايستى انديشمندان اسلامى در برابر اين معضل - سكولاريسم - مقابله نمايند سؤالى است كه نگارنده شيوه هاى به شرح زير را با تكيه بر انديشه هاى حضرت امام خمينى (ره) پيشنهاد مى نمايد :
1- تبيين اسلام ناب محمدى(ص) و عمل نمودن به دستورات آن
مهمترين نقشى كه انديشمندان اسلامى - با تخصص و بصيرتى كه بر دو منبع گرانقدر اسلام يعنى قرآن و سنت دارند - بايستى در برابر انديشه سكولاريستى از خود نشان بدهند اين است كه اولا چهره واقعى اسلام و احكام مربوط به آن را در جهان اسلام روشن و شفاف تبيين نموده و ثانياً به شبهاتى كه از سوى دشمنان دين مبنى بر عدم توانايى اسلام در امور اجتماعى و سياسى مطرح مى شود پاسخ مستدل و منطقى بدهند
اسلام با برخوردارى از يك قانون محكم، منسجم و جامع الاطراف مدعى اداره مطلوب جامعه اى است كه در آن بشر مى تواند در سايه حاكميت قانون الهى و حكومت توحيدى به دنيايى بهتر و مطلوبتر برسد. چرا كه در اين مكتب همه اقوام و ملل از هر رنگ و نژادى باشند داراى حقوق يكسان بوده و هيچ ملتى بر ديگرى برترى ندارد. تنها ملاك برترى ملتى بر ملت ديگر تقوى الهى است، يعنى هركس بيشترين تعهد و التزام عملى به حكومت قانون و حدود و احكام خدا بر زندگى خود داشته باشد، در جايگاه برتر قرار مى گيرد. و اين عين عدالت و مساوات هم هست، چراكه با همه انسانها، از هر رنگ و نژاد و ملتى كه باشند، طبق يك قانون رفتار مى شود. يعنى قانون همه را به يك چشم نگاه مى كند.
از طرف ديگر، در اين مكتب توحيدى به جهت اينكه همه تسليم يك اراده و يك قانون هستند. اختلاف و تعارض در تبعيت از قانون الهى وجود ندارد، همه بدنبال يك راه هستند آن هم راهى كه خداوند يكتا تعيين كرده است، هوى و هوس در آن وجود ندارد. در اين مكتب، انسانها گرفتار" خداوندان انديشه" نمى شوند - كما اينكه امروز تمدن جهان غرب دچار آن است - چراكه گرفتار شدن در چنبر چند خدايى، جامعه بشرى را با خطر ناامنى تهديد خواهد كرد و فتنه و فساد زمين را فرا خواهد گرفت. چنانكه در قرآن كريم آمده است:
«لَوْ كانَ فيهِما الِهَةٌ اِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَ تا فَسُبْحانَ اللّهِ رَبِّ العَرْش عَمّا يَصِفُونَ.([37])»
«اگر در آسمان و زمين به جز خداى يكتا خدايانى وجود داشت همانا خلل و فساد در آسمان و زمين راه مى يافت».
اسلام هدفش ساختن همه انسانها و هدايت آنها در طريق سعادت و كمال است. برايش فرقى نمى كند كه اين انسان كجاى زمين زندگى مى كند، چه رنگى است و يا مثلا از كدام نژاد و ملتى است. ناتوانى بشر در شناخت ماهيت، طبيعت و سرشت انسان، موضوعى نيست كه فقط قرآن به آن تصريح كرده باشد، بلكه، تمدن مادى امروز غرب كه داعيه اداره جامعه جهانى تحت عنوان نظم نوين جهانى به رهبرى آمريكا را دارد، پس از آن همه تلاش همه جانبه در جهت اداره جامعه انسانى با تكيه بر عقل جز بشرى و انديشه هاى سكولاريستى و اومانيستى.([38]) به بن بست رسيده است. بطوريكه بسيارى از صاحب نظران و انديشمندان همين جامعه غربى، علل ناتوانى غرب در تدبير جوامع بشرى و تأمين سعادت و كمال آنها را ناتوانى بشر در شناخت صحيح و كامل انسانها و وضع قوانين متناسب با طبيعت و سرشت انسان اعلام كرده اند. دكتر الكيس كارل، فيزيولوژيست، جراح و زيست شناس معروف فرانسوى (برنده جايزه نوبل) در كتاب معروف خود "انسان موجودى ناشناخته" مى نويسد: بناى معظم و خيره كننده تمدن جديد، بهوضع اسفناكى در آمده است، چون بدون توجه به سرشت، طبيعت و احتياجات حقيقى انسان بالا رفته است.([39])
به همين دليل است كه در كشورهاى پيشرفته غرب مثل آمريكا از هم گسيختگى نظام خانوادگى و جرم و جنايت و انواع بزهكاريها و خشونتها مشاهده مى شود. بطوريكه ريموندگسن جرم شناس فرانسوى در اين باره مى گويد:
"گرايشهاى تحول بزهكارى كه از آمارهاى رسمى اكثر كشورهاى غربى بدست مى آيد، بيان كننده تغييرات واقعى رفتار اجتماعى، و نه تخيلات ساده آمارى، در طول بيست و پنج سال گذشته چه در مورد جرائم سنتى (قتل عمد، ضرب و جرح عمدى، سرقت مسلحانه يا تؤام با خشونت، سرقت منازل و سرقت ساده) و چه در خصوص جرائم بازرگانى (كلاهبردارى، خيانت در امانت، جعل و...) مى باشد. افزايش جرائم با درصدهاى كمى صورت نگرفته است: اكثر شاخصهاى جرايم سنتى دو برابر شده، بسيارى از آنها بين 500 الى 800 درصد و حتى بعضى بيش از 1000 درصد افزايش پيدا كرده است... بزهكارى معاصر يك مسأله واقعى اجتماعى با ابعاد قابل توجه و فزاينده محسوب مى شود».([40])
در واقع اگر انسانها در كل جوامع بشرى به جايى مراجعه كنند كه از آدمى و سرشت او شناخت درستى داشته باشند براى اداره زندگيشان با مشكل مواجه نخواهد بود. منتهى خوى خودخواهى و خودبرتربينى او مانع از آن مى شود تا وى بسوى كسى مراجعه كند كه از همه جهت آدمى را مى شناسد. اسلام معتقد است كه اين خالق انسانهاست كه از مخلوق خود آگاهى كامل داشته و از همه هوى ها و هوسهاى او آگاه است و اوست كه مى تواند بهترين نسخه را براى اداره بهتر زندگى بشر صادر كند. آنجا كه مى فرمايد:
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنْسانَ وَ نَعْلَمَ ما تُوَسْوِسُ بِهَ نَفْسُهْ وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ.([41])
«و ما انسان را خلق كرديم و از وسوسه هاى نفس او كاملا آگاهيم و ما از رگ گردنش به او نزديكتريم»
منظور ما از رگ گردنش به او نزديكتريم، آن است كه ما از همه كس و همه چيز به او نزديكتر هستيم، او را بهتر از هر كس ديگرى مى شناسيم، و آرزو و نيازهاى او را مى دانيم و مى توانيم بهترين قانون را براى تنظيم زندگيش عرضه كنيم.
بنابراين تبيين واقعيت هاى نهفته در اسلام مهمترين عامل در برابر انديشه غير دينى است چرا كه يك آئين، هنگامى مى تواند قوام داشته و گسترش يابد كه اولا متوليان و پيروانش به حفظ موجوديت آن اقدام نموده، ثانياً در تبليغ و ترويج آن از هيچ كوششى دريغ نورزند و ثالثاً خود در عمل نمودن به دستورات آن پيش قدم باشند. چنانكه امام راحل(ره) در اين زمينه مى فرمايند:
«اگر اين چهره با آن جمال جميل كه قرآن و سنت در همه ابعاد به آن دعوت كرده اند، از زير نقاب مخالفان اسلام و كج فهمى هاى دوستان خودنمايى نمايد، اسلام جهانگير خواهد شد.»
گسترش روح خداپرستى و اسلام ناب مهمترين اصل از انديشه هاى محورى حضرت امام(ره) بعنوان يك متفكر اسلامى بود كه تا آخرين روزهاى عمر مبارك شان بر آن تاكيد داشتند. چنانكه در پيام تاريخى شان به مناسبت سالگرد كشتار حجاج در مكه به تاريخ 29/4/67 اعلام نمودند:
«ما اين واقعيت را و حقيقت را در سياست خارجى و بين الملل اسلامى مان بارها اعلام نموده ايم كه درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه جهانخواران بوده و هستيم، حال اگر نوكران آمريكا نام اين سياست را توسعه طلبى و تفكر تشكيل امپراطورى بزرگ مى گذراند، از آن باكى نداريم و استقبال مى كنيم. ما درصدد خشكانيدن ريشه هاى فاسد صهيونيزم، سرمايه دارى و كمونيزم در جهان هستيم، ما تصميم گرفته ايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ نظام هايى را كه بر اين سه پايه استوار گرديده اند نابود كنيم و نظام اسلام رسول اللّه عليه و آله وسلم - را در جهان استكبار ترويج نماييم، و دير يا زود ملت هاى دربند شاهد آن خواهند بود.» .([42])
2ـ ترويج و گسترش دادن فرهنگ اسلامى
يكى از اهداف مبلغان انديشه سكولاريستى در زدودن دين اسلام از صحنه جامعه اسلامى اشاعه فرهنگ فساد و فحشاء و بى بندبارى و ترويج از خود بيگانگى است. واقعه اى كه اسلاف آنان در گذشته در منطقه اندلس براى به انزوا و انحطاط كشاندن اسلام و مسلمين بوجود آوردند. اما امروزه با همان شيوه و منش ولى با استفاده از امكانات وسيع رسانه اى - ديدارى و شنيدارى - و دستگاههاى مدرن و پيچيده فضايى، درصددند تا از آن طريق بتوانند نسل جوان امت اسلامى را از هويت اصلى خويش و فرهنگ اصيل اسلامى و اعتقادات ملى و مذهبى جدا سازند كه به تهاجم فرهنگى.([43]) تعبير مى شود
اهتمام به هويت اصلى خويش و پاسدارى از آن، مايه سرافرازى در ميان ملل دنيا و نشان از استقلال فرهنگى و در نهايت استقلال سياسى، اقتصادى و اجتماعى است. توجه به فرهنگ اصيل و مفاخر و مآثر ملى و فرهنگى خود، همراه با پيراستن فرهنگ عمومى از آداب و سنن و رفتارها و مفاهيم ناصواب و نادرست و مبارزه با ابتذال فرهنگى و عدم خود باختگى در برابر اجانب، موجب حفظ و احياى دستاوردهاى تمدن و فرهنگ اصيل مى شود. لذا تقويت همه جانبه اين عنصر مهم و ارزشمند و بسط و گسترش آن موجب انتباه و بيدارى ملت و عدم نفوذ و رخنه فرهنگ بيگانه بر سيستم سياسى خواهد شد. معمولا بعد از مبارزه و مقابله با قدرتهاى استعمارى و به دست آوردن استقلال سياسى، هر ملتى در صورت سهل انگارى و عدم توجه به فرهنگ اصيل خويش، مجدداً راه تداوم سلطه استعمارى را هموار مى نمايد. از اين جهت توجه به اين عنصر حياتى براى هر ملتى مهم و حائز اهميت است .
از نظر امام امت فرهنگ مهمترين مولفه اى است كه مى تواند هر ملتى را به تباهى، و يا به اوج عزّت و قدرت بكشاند. هيچ ملتى نمى تواند به مجد و عظمت خود برسد، مگر اينكه فرهنگ و اصالت خود خود را بازيابد، چراكه اساساً فرهنگ هر جامعه استقلال، هويّت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مى دهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه در ابعاد اقتصادى، سياسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد ولى پوچ و پوك و ميان تهى است. از اين رو مى فرمايند:
«مصيبت بزرگ براى مسلمين همين فرهنگى است كه در بين مسلمين رواج پيدا كرده است و جوان هاى ما را مى كشاند يا به آن طرف يا به اين طرف... در هر صورت آن چيزى كه وظيفه همه ما مسلمين هست، اين است كه هشدار بدهند به اين ممالك اسلامى كه ما خودمان فرهنگ داريم، ما خودمان فرهنگ غنى داريم، فرهنگ ما طورى بوده است كه فرهنگ ما صادر شده است به خارج، كه آنها گرفتند از ما... اسلام همه چيز براى مسلمين آورده است همه چيز قرآن در آن همه چيز است. لكن مع الاسف ما استفاده از آن نكرده ايم و مسلمين مهجورش كردند. يعنى استفاده اى كه بايد در آن بكنند نكردند. بايد مردم را توجه داد، گرايش داد به اسلام و قرآن... مسلمانها بايد خودشان را پيدا كنند، يعنى بفهمند كه خودشان يك فرهنگى دارند، خودشان يك كشورى دارند، خودشان يك شخصيتى دارند.([44])»
در جاى ديگر مى فرمايند :
«اى مسلمانان جهان... بر فرهنگ اسلام تكيه زنيد و با غرب و غربزدگى مبارزه نمائيد و روى پاى خودتان بايستيد و بر روشنفكران غرب زده و شرق زده بتازيد و هويت خويش را دريابيد كه روشنفكران اجير شده بلايى بر سر ملت و مملكتشان آورده اند كه تا متحد نشود و دقيقاً به اسلام راستين تكيه ننمايد، بر شما آن خواهد گذشت كه تاكنون گذاشته است،... بدانيد كه قدرت معنوى شما بر همه قدرت ها چيره و قريب يك ميليارد جمعيت شما با خزائن بى پايان مى تواند تمام قدرت ها را در هم شكند. نصرت كنيد خدا را تا نصرت دهد شما را.([45]) »
3ـ ترويج و تقويت روحيه ايمان و توكل به خدا
ايمان عبارت است از اعتقاد و باور قلبى اى كه دل را به ياد خدا خاشع و فروتن مى سازد([46]) سعادت اخروى انسانها را تأمين مى نمايد.([47]) و از ظلمت به سوى نور هدايت مى كند.([48])
در واقع ايمان رابطه محكم و نيروى درونى است كه انسان با معبود خود برقرار مى سازد تا به آنچه كه موجب رضايت خداوند است دست يابد. تمام اعمال نيكو و پسنديده انسان از ايمان كامل منشأ مى گيرد، هر چه ايمان و اعتقاد انسان به خداوند تبارك و تعالى بيشتر و محكمتر باشد، رفتار نيك و شايسته او نيز زيادتر است، زيرا كه ايمان هم به زبان است هم به عمل و هم به تمامى اعضاء و جوارح، يعنى تمام اركان بدن انسان بايستى بدان عمل كرده و گواهى دهند.
امّا توكل، واگذار نمودن تمام امورات به صاحب آن و اعتماد نمودن [بر] وكالت او است.([49]) زمانى كه انسان در حصول به يك هدف يا مقصد دچار مشكل مى گردد و راه را باز نمى يابد لاجرم مى بايستى به كسى يا چيزى كه اعتماد به او دارد تكيه نمايد تا به سر منزل مقصود برسد. در اسلام اين فاعل و اين تكيه گاه خداوند متعال است كه فرد با ايمان دست نياز و تضّرع به سوى او دراز مى كند و با اصرار به عجز و ناتوانى در رسيدن به مقصد خود از او مدد مى جويد.
توكل به خدا، موجب قوت قلب، تقويت اعتماد به نفس، صبر و استقامت در برابر مصائب و محنت ها و نزول رحمت هاى الهى مى شود، پس اعتصمام به اين دو عنصر اساسى زندگى - ايمان و توكل به خدا - موجب مى شود آدمى در صراط الى اللّه موفق و سربلند به درآيد. چنانكه قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
«وَ مَنْ يَتَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللّه بالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِكُلِّ شَىء قَدْراً.([50])»
«و هركه بر خداوند توكل نموده و كارش را به او واگذارد، پس خدا او را بس است محققاً خدا به كار خود رسنده است، البته خدا براى هر چيزى اندازه و وقت و هنگامى قرار داده است».
پيامبر مكرم اسلام (9) نيز در اين رابطه فرموده است :
«هر كه خواهد نيرومندترين مردم باشد بايد بر خدا توكل كند و هركه مى خواهد از همه توانگرتر باشد بايد بدانچه نزد خداست اعتمادش بيشتر باشد از آنچه خود دارد.([51]) »
هرچه انسان توجه و توكلش را به خداوند متعال بيشتر نمايد نه تنها دين را فقط رابطه فرد با خدا تلقى نمى كند بلكه اتكال به آن را در صحنه سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى مايه عزّت و سربلندى جامعه و خروج از مشكلات قلمداد مى نمايد، انقلاب اسلامى ايران مؤيد اين مطلب است. ملت مسلمان ايران با انقلاب عظيم خود به رهبرى متفكر كبير اسلامى در عصر حاضر حضرت امام خمينى (ره) نشان داد اتكال و اعتماد به خداوند موجب از هم پاشيدگى انديشه هاى سكولاريستى مى شود.
بنيانگذار انقلاب اسلامى ايران امام خمينى (ره) ضمن توصيه به همگان در توجه به توكل به پروردگار، به عنوان منشأ پيروزى و سرافرازى كشور و ملت، در تاريخ 17/1/58 در جمع گروهى از مردم فلسطين، ليبى، عراق و مصر، مهمترين عامل غلبه بر ابرقدرتها را ايمان و توكل به خدا نام مى برد و آنها را بر حصول و افزايش اين عامل در خويش سفارش مى كند. چنانكه مى فرمايد :
«ما به قدرت طبيعى بر اين مشاكل و بر اين مصيبت هايى كه وارد شده است فائق نيامده ايم براى اين كه قدرت ما به حسب طبيعت يك قدرت بسيار ناچيز بود و در مقابل قدرت هاى بسيار بزرگ، مثل قدرت آمريكا و قدرت شاه سابق، با آن ابزارى كه اينها دردست داشتند. ما به اينها كه غلبه كرديم، ملت ما كه در اين نهضت پيروز شد اين فقط براى اتكال به خدا بود.([52])
امام راحل (ره) آنگاه در جمع گروهى از نمايندگان كشورهاى اسلامى به تاريخ 19/4/58، با بيان روحيه شهادت طلبى و ايمان رمز پيروزى مسلمين درصدر اسلام، استوارى و ثابت قدم ماندن در اين راه را عامل پيروزى، و از دست دادن قدرت ايمان و وارد شدن به شؤون دنيا و دلبستگى به ماديات را كه مبلغان انديشه سكولار آن را ترويج مى كنند، منشأ مصائب و گرفتاريهاى مسلمين ذكر مى كنند و مى فرمايند:
«مسلمين فكرى بكنند كه اين تحول در آنها حاصل بشود، تحول از خوف به شجاعت و تحول از توجه به دنيا به ايمان به خدا. منشأ همه پيروزى ها همين كلمه است، ما متحول بشويم به يك موجودى اسلامى - انسانى با ايمانى كه خداوند تبارك و تعالى از ما خواسته است.([53])»
4ـ پيراسته ساختن مفاهيم دينى از بدعت
يكى ديگر از عواملى كه انديشمندان اسلامى بايستى آن را در برابر انديشه سكولار به مرحله عمل در آورند پيراسته ساختن مفاهيم دينى از بدعت ها، افكار و عقايد خرافى و انحرافى است. مبلغان سكولار با وارد ساختن اباطيل و بدعت ها در دين نه تنها مانعى بزرگ در مقابل نزديك شدن دلها و قلوب مسلمين به همديگر ايجاد مى كنند، بلكه اسلام را از آن محتواى اصيل و اوليه خود خالى و مسخ مى نمايند. نتيجه آن خواهد شد كه مسلمانان به جاى آنكه به جنبه هاى اصلى و واقعى اسلام توجه كنند تنها به اصول فرعى پرداخته و از مسايل اساسى و اوليه اسلام غافل شوند. حضرت امام با تاكيد به اين مسأله مى فرمايند:
«اسلام عزيز قرن هاست با نفوذ اجانب مواجه با انحراف و كج فهمى ها است و اسلام را كه يكتا مكتب الهى مبارز است، با تبليغات سوء عمال اجانب به شكلى ديگر جلوه داده اند، قرآن كريم را كه دستور الهى در قتال با مشركين و مترفين و تنها كتاب آسمانى محرك بر ضد استعمار و ظلم است، به گونه اى ديگر وانمود كرده اند، احكام نورانى و نجاتبخش اسلام عزيز يكى پس از ديگرى پايمال اغراض استعمار به وسيله عمال خبيث آنان مى شود.([54]) »
در جاى ديگر مى فرمايد:
«يكى از بدترين چيزى كه اجانب در بين مردم و در بين خود ما القا كردند اين است كه اسلام براى اين است كه ما همان عبادت بكنيم. چنان كه مذهب مسيح را هم مسخ كردند، مذهب مسيح مسخ شد، مسيح هرگز نمى شود كه دعوتش اين باشد كه فقط عبادت بكنيد، ظلمه را بگذاريد به كار خودشان، اين نمى شود، نبى نمى تواند اينطور باشد، مسخ شده است اينها. اينها اسلام را در نظر ما، در نظر جاهلين مسخ كردند و اسلام را به صورت ديگر نشان دادند و اين از كيدهايى بود كه با نقشه ها پياده شده است.([55]) »
مسائل اعتقادى و تكليفى زيادى در اسلام وجود دارد كه چنانچه در معنى اصلى و واقعى خود تفسير و توجيه مى شد، تحرك آفرين، زندگى ساز و مجاهد پرور بود. ولى از ديرباز، به علل زيادى كه اكنون جاى شرح آن نيست، آن مسائل از معنى واقعى خود تحريف گرديد به گونه اى تفسير شد كه با ذلت، تسليم شدن، بيحالى، عقب ماندگى، بى بندوبارى و... قرين گشت كه براى نمونه به يكى از آن انحرافات فكرى مسلمين اشاره مى كنيم.
مساله قضا و قدر كه يكى از آن مسائل اعتقادى اسلام و داراى معنى معقولى است و حتى به اعتراف دشمنان اسلام نيز يكى از عوامل پيشرفت اسلام به شمار مى رفته در اثر جهل و ناآگاهى مسلمين از تعاليم اسلام معنى ديگرى كه مساوى با جبرى گرى است پيدا كرده است!
نوع مردم خيال مى كنند: هر حادثه اى خواه فعل آدمى و خواه ديگر پديده هاى اين عالم، چنان مقهور اراده الهى است كه خواه ناخواه در ظرف خودش واقع خواهد شد و هيچ كس قدرت تغيير دادن آن را ندارد بلكه همه مردم در كف شيرنر خونخواره قضا و قدرالهى قرار دارند و غير از تسليم و رضا هيچ چاره اى هم ندارند!
بسيار روشن است كه «سرنوشت» به اين معنى غلط و تحريف شده، روح تحرك و تلاش به سوى زندگى بهتر را از مردم سلب مى كند و هر بلائى كه بر سر آنان بيايد چون آن را طبق خواست الهى مى دانند، با آغوش باز پذيرفته و هيچ گونه عكس العملى در برابر آن از خود نشان نمى دهند. اگر فقير و بيچاره و يا توسرى خور و ذليل باشند چون آن را طبق سرنوشت قطعى خود مى پندارند از اين رو درصدد رفع فقر برنيامده و در مقام احقاق حق و تحصيل عزت از دست رفته قيام نمى كنند و اگر يزيد بر آنها حكومت مى كند سلطنتش را الهى مى دانند و اگر حسين(ع) بدست او كشته مى شود آن را كار خدا قلمداد مى كنند!
در چنين اجتماعى هر چه كه صورت مى گيرد طبق سرنوشت قطعى اى است كه در علم ازلى خدا گذشته و طبق قضا و قدر حتمى و غيرقابل تغيير الهى است و مردم نه تنها هيچگونه مسئوليتى در برابر وضع موجود ندارند بلكه بايد با آغوش باز آن را بپذيرند!
درصورتى كه حقيقت سرنوشت در متن اسلام راستين چيز ديگر است كه علم و فلسفه نيز آنرا تأييد مى كند و آن اينكه: «خداوند براى هر پديده اى علل و اسباب ويژه اى قرار داده كه هيچ حادثه اى خواه فعل آدمى و خواه ديگر پديده ها بدون فراهم شدن آن علل و اسباب، پديد نخواهد آمد.» و اين معنى با مسأله «جبر» كه در تفسير آمده، تفاوت آشكارى دارد زيرا طبق تفسير پيشين، آدمى هيچگونه نقشى در انجام و يا ترك كارى ندارد، اين تنها مشيّت و اراده الهى است كه طبق نقشه اى كه براى اين عالم طرح و تنظيم كرده است، فعل و يا ترك فعلى را ايجاب مى كند، ولى طبق اين تفسير با اينكه همه پديده ها و از آن جمله فعل آدمى طبق مشيّت الهى صورت مى گيرد اما اراده و اختيار ما نيز جزء علل و اسباب ويژه پيدايش فعل ما است كه بدون آن هيچ عملى از ما صادر نخواهد شد.
بنابراين، درست است كه همه پديده هاى اين عالم طبق خواست و مشيت الهى پديد مى آيد ولى هيچ گاه خداوند اعمال مردم را بدون خواست آنها نمى خواهد بلكه از آن ها مى خواهد كه در كمال آزادى و اختيار راه خود را انتخاب و اعمال خود را انجام دهند، و اين وابسته به خود آنها است كه كدام طرف را اختيار كنند: طرف خير يا شر را؟
اينطور نيست كه اراده و اختيار آنان در سرنوشت شان بى تاثير باشد بلكه، اراده و اختيار آنان جزء اخير علت است و تا آن علت حاصل نشود فعل آدمى واقع نخواهد شد چنانكه قرآن مجيد تعليم مى دهد: «هيچ گاه خداوند سرنوشت ملتى را تغيير نمى دهد مگر آنكه خود آنها سرنوشت شان را عوض كنند.([56])»
و همين طور مى توان مفاهيم ديگرى از اصول اعتقادى همچون اعتقاد به معاد، انتظار، تقيّه و... را ذكر كرد كه مشمول تحريف واقع شده و خاصيت تخديرى پيدا كرده است كه در مجال اين گفتار نيست.([57])
محمد عبده متفكر بزرگ اسلامى در باره اين كه براثر انحراف مسلمين از مسير اصلى اسلام، جز رابطه اسمى ميان اسلام و مسلمين باقى نمانده است و همين خودمايه عقب ماندگى مسلمين و عيب گرفتن ديگران از اسلام گرديده چنين مى نويسد: بسيارى از چيزهايى كه هم اكنون مى بينيد و مردم آنها را از اسلام مى دانند از اسلام نيستند و اعمالى از قبيل: نماز، روزه، حج و ... تنها صورت بى روحى از آنها باقى مانده است و بسيارى از برنامه هاى اسلامى از معانى اصلى خود منحرف شده اند و از رهگذر بدعت ها و خرافاتى كه در جامعه اسلامى پديد آمده مردم به جمود و عدم تحركى كه امروز آن را از ناحيه اسلامى مى شناسند، كشانده شده اند. ما از آنها و از تهمت هايى كه به خدا و دينش مى زنند به خدا پناه مى بريم. بنابراين آنچه را كه امروز، عيب مسلمين شمرده مى شود، مربوط به اسلام نيست بلكه چيز ديگرى است كه به نام اسلام معروف شده است.([58])
5- تبيين وجود آزادى در اسلام و عدم وجود خشونتهاى غير قانونى
استاد شهيد مرتضى مطهرى يكى از علل گرايش به ماديگرى در غرب را خشونتهاى كليسا نام مى برد كه نقش مهمى در سوق دادن مردم به ضد خدايى داشته است. «تحميل عقايد و نظريات خاص مذهبى و علمى كليسا به صورت اجبار و سلب هرگونه آزادى عقيده از جمله اقدامات اربابان كليسا بود كه مخالفين با آن را با خشنونتى وصف ناشدنى مورد آزار و اذيت قرار مى دادند، بطوريكه محكمه تفتيش عقايد را براى اين منظور بوجود آورده اند. مذهب كه مى بايست دليل هدايت و پيام آور محبت باشد، در اروپا به اين صورت در آمد كه مشاهده مى كنيم، تصور هر كس از دين و خدا و مذهب، خشونت بود و اختناق و استبداد. بديهى است كه عكس العمل مردم در مقابل چنين روشى جز نفى مذهب از اساس و نفى آن چيزى كه پايه اولى مذهب است. يعنى خدا، نمى توانست باشد.([59])».
اسلام آزادى.([60]) را حق ملتها مى داند، و بر آزادى انسانها اهميت و ارزشى فوق العاده قائل است به نحوى كه هيچ يك از مكاتب ديگر براى آزادى انسانها اين قدر اهميت قايل نمى باشند، مثلا ارسطو كه از طرفداران حقوق طبيعى است و شعار آزادى و برادرى و برابرى در مقابل قانون را پيشنهاد مى كند، معتقد است كه آزادى مخصوص طبقه اشراف و به اصطلاح آزادگان و بلكه يونانيان است، ولى براى ملل غيرمتمدن كه نياز به سرپرست دارند بردگى و اجبار را ضرورى مى داند.([61]) ـ در حال حاضر جهان غرب نيز در رابطه با ملل ديگر همين گونه مى انديشد ـ اما اسلام انسان را خليفه الهى،([62]) مسجود فرشتگان،([63]) و امانت دار خداوند.([64]) معرفى مى كند كه اين تعبيرها نشان از ارزش گذارى اين مكتب به مقام والاى انسان است.
اسلام براى تمامى اقسام آزادى از قبيل آزادى شخصى، فكرى، سياسى، مدنى، دينى يا مذهبى، نظرى جامع بينانه و احترام آميز دارد. آنجا كه مى فرمايد: لا اِكْراهَ فِى الدّينِ قَدْتَبَيَّنَ الرُّشدُ مِن الْغَى،([65]) تكريم از آزادى فكرى و عقيده را بيان مى دارد و يا آنجا كه مى فرمايد: "بشارت ده به آنان كه سخن را مى شنوند و از بهترين آن پيروى مى نمايند. اينان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان فرموده و اينان همان خردمندانند،([66])» در واقع از آزادى بيان تجليل دارد. در صورتى كه اسلام از همان ابتدا اساس رابر رأفت و مهربانى بنا نهاده و خشونتهاى غير قانونى را نفى نموده است. و بر آزادى - لاضَرر و لاضِرار - تأكيد نموده و بر اين انديشه مروّجان سكولار كه از دين چهره خشن ترسيم كرده بودند خط بطلان كشيد.
چنانكه حضرت امام خمينى (ره) دراين باره مى فرمايند :
«در اسلام دموكراسى مندرج است و مردم آزادند در سالام، هم در بيان عقايد و هم در اعمال.»
درجاى ديگر مى فرمايند
«بايد همه بدانيم كه آزادى به شكل غربى آن كه موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى شود از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانى ها و كتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومى و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيرى از آنها واجب است و از آزاديهاى مخرب بايد جلوگيرى شود.([67])»
اسلام حتى به زندگى مسالمت آميز مسلمين با پيروان ديگر مذاهب نيز تاكيد فراوانى دارد تا بدان حد كه هرگونه تحميل عقيده و فكر را بر آنها مردود مى شمارد. پيامبر اسلام(ص) با رفتار و كردارشان به همگان آموخت تا با پيروان ديگر مذاهب رفتارى انسانى و برادرانه داشته باشند. با آنكه يهوديان و مسيحيان، در آغاز اسلام، آن همه كارشكنى عليه پيامبر اسلام كرده بودند ولى هنگامى كه آن حضرت پيروز شده و بر اوضاع مسلط شدند، آنان را مورد بخشش قرار داده و با آنها رفتارى برادرانه و انسانى داشتند، مهمانى هاى آنان را پذيرفته و با آنها ديد و بازديد مى كردند، تا جايى كه نقل شده هنگامى كه نصاراى نجران، پيش ايشان آمدند، عبايش را براى آنان فرش كرد و از آنها درخواست كرد كه روى عبايش بنشينند.([68]) چنانكه متفكر بزرگ اسلام حضرت امام خمينى (ره) در اين باره مى فرمايند :
«دولت اسلامى، يك دولت دموكراتيك به معناى واقعى است و براى همه اقليت هاى مذهبى آزادى بطور كامل هست و هركس مى تواند اظهار عقيده خودش را بكند و اسلام جواب همه عقايد را به عهده دارد و دولت اسلامى، تمام منطق ها را با منطق جواب خواهد داد».([69])
6ـ تبيين عدم تعارض بين علم و دين
تعارض علم و دين از مسائلى است كه پس از رنسانس و با ظهور موج تجربه گرايى رخ نماياند. از ديد اينان، علم بر دين مقدم است و رويكرد افراطى تجربه گرايى اين است كه هر آنچه كه به محك تجربه درنيايد مورد طرد و انكار قرار مى گيرد. تقابل علم و دين از هنگامى آغاز شد كه تئورى هاى جديدى، در فضاشناسى و هيأت، به وسيله كوپرنيك و كپلروگاليله مطرح شد كه با پذيرفته ها و باورهاى كليسا و با ظواهر كتاب مقدس - كه براى آنها مقدس بود و به اعتقاد ما تحريف شده است - مخالفت داشت از آن پس، تعارض كليسا و علم آغاز شد و به تدريح شدت گرفت. گرچه در ابتدا كليسا مقاومت هاى زيادى كرد، اما در نهايت شكست خورد و عكس العمل هاى متعددى نشان داد كه از جمله آنها جدايى دين از علم بود.
در تفكر دينى، همانگونه كه بين عقل و دين تعارضى نيست،([70]) بين علم و دين نيز تعارضى وجود ندارد مدعيان اين تفكر - معتقدين به وجود تعارض بين علم و دين - يا از دين هيچ نفهميده اند و يا نمى دانند كه رسالت انبياى عظام و پيغمران الهى و يا اصلا ارسال رسل چه بوده است؟ و يا قرآن اين نسخه شفابخش در خصوص اهميت علم و دانش چه داروهايى را تجويز كرده است؟ و حال آنكه اولين دستورى كه از جانب پروردگار عالم به پيامبر مكرم اسلام(ص) صادر شد موضوع علم - خواندن و نوشتن - است و يا در جاى ديگر هدف از بعثت انبيا را تعليم و تربيت معرفى مى كند.([71]) و در آيه اى ديگر براى علم و عالم ارزش فوق العاده اى قائل مى شود و مى فرمايد: قل هل يستوى الذين يعلمون و الذين لايعلمون و انما يتذكر اولواالالباب.([72]) و يا رسول خدا (ص) مى فرمايد اطلبوالعلم ولوبالصين فان طلب العلم فريضه على كل مسلم «در پى علم برويد و دانش آموزيد، اگر چه تا چين باشد، و همانا تحصيل علم، به هر مسلمانى واجب و لازم است.»
بنابراين مشاهده مى شود آنطور كه سكولاريستها مطرح مى كنند، دين اسلام نه تنها با علم دانش، تكنولوژى مخالفت و مخاصمه اى ندارد بلكه آن را مانند فرزندى بسيار عزيز مى دارد و بر توام بودن آن تاكيد مىورزد، لكن اين خود انسانها هستند كه بايد از اين اهرم هدايت و روشنايى و انوار رحمت واسعه الهى بهره درست و صحيح نموده تا فلاح و سعادت خويش و جامعه را تضمين نمايند. چنانكه انديشمند بزرگ اسلامى حضرت امام خمينى (ره) در اين باره مى فرمايد:
«خداى تبارك و تعالى علم را يكى از عبادات بزرگ قرارداده است اگر چنانچه جهت داشته باشد، جهت هم همان است كه «اقرا باسم ربك». در هيچ ملتى مثل ملت اسلام از علم توصيف نكرده است.([73])»
در جاى ديگر مى فرمايند:
«آيات قرآن كريم آنقدر راجع به علم و راجع دانش سفارش فرموده است كه شايد در - ساير - كتب ديگر نباشد. اسلام با تخصص، با علم، كمال موافقت را دارد لكن تخصص و علمى كه به خدمت ملت باشد، به خدمت مصالح مسلمين باشد.([74])»
7ـ آگاه ساختن امت اسلامى از سياست تفرقه افكنانه دشمنان دين
يكى ديگر از اهداف مبلغان انديشه سكولاريستى كه تاكنون نيز ادامه دارد، ايجاد اختلاف و تفرقه ميان امت اسلامى است. اگر مشاهده مى شود كه غرب و شرق (شوروى سابق) توانستند بر كشورهاى اسلامى چيره شوند، به جهت عدم وحدت و همدلى مسلمانان با يكديگر بوده است چراكه استعمارگران دريافته بودند كه اگر مسلمانان با هم باشند و يك نيروى متشكل و منسجم را تشكيل دهند، هيچ گاه نخواهند توانست آنها را به بردگى گرفته و سرمايه هايشان را به غارت برند. در نتيجه از يك سو با تجزيه مناطق اسلامى و سپردن حكومت هر منطقه به شخص مورد اعتماد خويش، و از سوى ديگر با ايجاد و رواج مكاتب و مذاهب وارداتى همچون ماركسيسم، بهايى گرى، فراماسونرى، وهابى گرى و.... دامن اختلافات را در اين مناطق شعله ور ساخته تا با راه افتادن جنگ و جدال و هدر رفتن نيروهاى اسلامى، يكپارچگى و وحدت مسلمين تحقق نيافته و آنان بتوانند به مقاصد اهريمنانه اشان - كه همان غارت سرمايه هاى ملى و بردگى نگاهداشتن مسلمين است - نائل گردند. امّا آنچه در تفرقه و پراكندگى مسلمين از همه جهات كارسازتر بود فاصله گرفتن از اسلام اصيل و جدايى دين از سياست بوده است .
بقول سيد جمال الدين اسدى آبادى در پى اين جريان، جامعه مستحكم اسلام تجزيه گشت و به افراد تقسيم شده و هر كدام از آنها داراى فرقه شدند، و هر فرقه به دنبال خواسته ها و تمايلات خود رفت. عده اى به سوى ملك و حكومت و عده اى ديگر به جانب مذهب رو آوردند. به تدريح آثار آن عقايد و ايمانى كه مسلمانان قرون اوليه را به سوى وحدت و يكپارچگى دعوت مى كرد و مردم را براى استحكام وحدت جامعه اسلامى بر مى انگيخت از روان مسلمين زايل گشت.([75])
سيد جمال با آگاهى از نقش اساسى و تعيين كننده، علماى اسلام و روساى بلاد اسلامى در اين رابطه، ريشه و علت اين فراق و جدايى را عدم ارتباط و تعاون ميان مسلمين، پراكندگى رهبران و علماى اسلام، به ويژه از لحاظ فكرى و نداشتن ارتباط روساى ممالك اسلامى با يكديگر دانسته و گفت: علماى اسلام كه براى حفظ عقايد اسلامى و هدايت مردم به سوى آن عقايد و ايمان و تلاش مى كنند در ميان خود ارتباط نزديكى با هم ندارند. همين طور رؤسا و زمامداران ممالك اسلامى كه آنها هم از لحاظ افكار و عقايد اسلامى و ترويج آنها با يكديگر ارتباط ندارند.([76])
در واقع فاصله گرفتن مسلمين از تعاليم اصيل اسلام و قرآن و حاكميت نفس و انحرافات وارده، بتدريج اتحاد و انسجام اوليه آنها به تفرقه و تشتّت مبدل شد، و جهان اسلام در سير تاريخى خود به سمت تفرقه و پراكندگى گرايش پيدا كرد. دشمنان اسلام نيز با هجوم خود به تشديد اين عامل براى انهدام موجوديت جامعه اسلامى و عوامل و عناصر وحدت بخش آن، برآمدند.
حضرت امام خمينى با شناخت اين ترفند شيطانى دشمنان دين در جمع نمايندگان مردم بحرين و پاكستان به تاريخ 29/2/1358 با اظهار تأسف از جدايى و ايجاد اختلاف ميان مسلمانان و ممالك اسلامى به نقش تاريخى استعمارگران در از هم پاشيدگى ملل اسلامى اشاره كرده و فرمودند:
«مسلمين را از هم جدا كردند، تكه تكه كردند. در اين جنگ عمومى كه غلبه پيدا كردند آنها عليه عثمانى كه يك دولت بسيار بزرگى بود و از مصر تا حجاز تا خيلى جاهاى ديگر بود اين را تكه تكه كردند و هر جايش را به يك كسى دادند، به يكى از نوكرهاى خودشان (يعنى خارجى ها) اداره شان بكنند. اين حكومت ها را مقابل هم قرار دادند.... همه را دشمن هم كردند.... در هر مملكتى هم احزاب درست كردند، حزب هاى مختلف، حزب هايى كه همه مخالف هم هستند، اين آن را بكوبد و آن اين را بكوبد، جبهه هاى مختلف، حزب هاى مختلف. من حيث لا يشعر هم و مسلمين مع الاسف به واسطه عدم توجه به عمق مسائل تحت تاثير واقع شده و مى شوند..... اينها نقشه هايى بوده است كه اينها درست كردند و كشيدند و اينها را مقابل هم قرار دادند و نمى دانم چه وقت مى شود كه مسلمين بيدار شوند.([77]) »
در جاى ديگر آن حضرت صريحاً تفرقه و اختلاف را مانع تحقق همبستگى ملل اسلامى ذكر كرده مى فرمايند:
«اگر مسلمين به حسب امرى كه خداى تبارك و تعالى فرموده است «و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا» اگر به همين يك امر و نهى عمل مى كردند تمام مشكلاتشان، مشكلات سياسى، اجتماعى و اقتصاديشان رفع مى شد و هيچ قدرتى نمى توانست با آن مقابله كند لكن مع الاسف به واسطه غفلت بعضى و عدم توجه بعضى و تغافل بعضى از اين امر محروم ماندند و تا اين امر الهى تحقق پيدا نكند بايد مسلمين انتظار گرفتارى هاى بيشتر داشته باشند.([78])»
آن حضرت مهمترين عامل موفقيت در برابر مشكلات فوق را اتحاد و همدلى دانسته و مى فرمايند:
«تا وحدت كلمه نباشد، تا روساى اسلام وحدت كلمه در خودشان ايجاد نكنند، تا فكر نكنند بر بدبختى هاى ملت اسلام، بدبختى هاى اسلام، بدبختى هاى احكام اسلام، غربت اسلام و قرآن كريم، سيادت نمى توانند بكنند. بايد فكر كنند، عمل كنند تا سيادت كنند و اگر اين مطلب را انجام بدهند سيد دنيا خواهند شد. اگر اسلام را آنطورى كه هست به دنيا معرفى كنند و آنطورى كه هست عمل بكنند سيادت با شماست، بزرگى با شماست.([79])»
متأسفانه يكى از حربه هاى شيطانى دشمنان اسلام ايجاد اختلاف و تفرقه بين دو گروه مسلمان شيعه و سنى.([80]) است. امام راحل ايجاد اختلاف بين اين دو گروه مسلمان را خواست اجانب ذكر كرده و ضمن توصيه به برادران شيعه و سنى مبنى بر احتراز از هرگونه تفرقه و اختلاف مى فرمايند:
«يك دسته از مسلمانان شيعه هستند و يك دسته اى از مسلمانان سنى، يك دسته حنفى و دسته اى حنبلى و دسته اى اخبارى هستند. اصلا طرح اين معنا، از اول درست نبود. در يك جامعه اى كه همه مى خواهند به اسلام خدمت كنند و براى اسلام باشند، اين مسائل نبايد طرح شود. ما همه برادر هستيم و با هم برادر هستيم منتها علماى شما يك دسته فتوا به يك چيز دادند و شما تقليد از علماى خود كرديد و شديد حنفى، يك دسته فتوا شافعى را عمل كردند و يك دسته ديگر فتواى حضرت صادق را عمل كردند اينها شدند شيعه. اينها دليل اختلاف نيست، ما نبايد با هم اختلاف و يا يك تضادى داشته باشيم. ما همه با هم برادريم. برادران شيعه و سنى بايد از هر اختلافى احتراز كنند.
امروز اختلاف بين ما، تنها به نفع آنهايى است كه نه به مذهب شيعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفى و يا ساير فرق. آنها مى خواهند نه اين باشد نه آن، راه را اينطور مى دانند كه بين شما و ما اختلاف بيندازند. ما بايد توجه به اين معنا بكنيم كه همه ما مسلمان هستيم و همه ما اهل قرآن و اهل توحيد هستيم و بايد براى قرآن و توحيد زحمت بكشيم و خدمت بكنيم.([81])»
8ـ پرهيز از تعصبّات نژادى و مسأله قوميت (ناسيوناليسم)
تعصبات قومى و نژادى و مليت گرايى و يا به عبارتى ناسيوناليسم.([82]) يكى ديگر از عواملى است كه انديشمندان سكولار به تبليغ آن در جهان اسلام مى پردازند. ناسيوناليسم يك حالت ذهنى يا عاطفى گروهى از مردم است در يك منطقه جغرافيايى معين زيست مى كنند و به زبان مشترك سخن مى گويند و داراى مجموعه مشتركى از عادات و رسوم مى باشند كه آنها را به يكديگر پيوسته است آنها براى خود قهرمانانى دارند و در برخى موارد داراى مذهب مشترك مى باشند.([83])
ناسيوناليسم با استفاده از علائم و سمبل هايى مانند شعار، سرود، يونيفورم، پرچم، مجسمه و يادبود تبليغ و تقويت مى گردد. البته مى توان اين سمبل ها را براى هدفهاى نيكو بهتر به كار برد. ناسيونالسيم به معنى وطن دوستى، از پاكترين و نيكوترين احساسات بشرى است. ولى همين حالت ممكن است در خدمت هدفهاى اربابان خطرناكى قرار گيرد كه ناسيوناليسم را وسيله گسترش نفرت و ايجاد طغيان قرار مى دهند.([84])
راه ورود ناسيوناليزم به عنوان يك تفكر و انديشه سياسى به منطقه خاورميانه بيشتر از طريق انقلاب فرانسه بود زيرا به دنبال لشكركشى هاى ناپلئون به مصر براى دستيابى به هند و ماندگارى نظاميان فرانسوى در مصر انديشه ناسيوناليزم رشد و توسعه پيدا كرد. از جمله مهمترين دلايلى كه موجب شد ناسيوناليزم در منطقه خاورميانه رشد يافته و موفق گردد، تنوع و تعدد فرقه هاى اسلامى بود كه اجازه اتحاد و وحدت دينى را نمى داد و حتى گروههاى غير مسلمان اشتياق بيشترى داشتند تا براى رسيدن به وحدت از علائق ملى مثل زبان عربى استفاده بشود زيرا مسيحيان و يهوديان به زبان عربى صحبت مى كردند.([85])
در واقع ناسيوناليسم به منزله ابزارى بود كه مشتركاً از سوى شرق و غرب براى جلوگيرى از اتحاد واقعى مسلمين ترويج مى شد. آنان با رواج شعارها و گرايشاتى همچون پان عربيسم، پان تركسيسم، پان ايرانيسم درصدد ايجاد انحراف افكار عمومى مسلمين و تشديد اختلافات داخلى آنها بودند تا از آن طريق بهتر بتوانند به مطامع استعمارى خود نائل آيند. چنانكه امام راحل نيز در اين رابطه مى فرمايند:
«از مسائلى كه طراحان براى ايجاد اختلاف بين مسلمين طرح، و عمّال استعمارگران در تبليغ آن بپاخاسته اند، قوميت و مليت است .
نقشه قدرتهاى بزرگ و وابستگان آنها در كشورهاى اسلامى، اين است كه اين قشرهاى مسلم را - كه خداى تبارك و تعالى بين آنها اخوت ايجاد كرده است، و مؤمنان را به نام اخوت ياد فرموده است - از هم جدا كنند و به اسم ملت ترك، ملت كرد، ملت عرب، ملت فارس از هم جدا كنند، بلكه با هم دشمن كنند; و اين درست برخلاف مسير اسلام است و مسير قرآن كريم.([86]) »
حضرت امام با اعلام مخالفت از مسأله تعصبات قومى و نژادى، آن را مايه دشمنى و اختلاف ذكر مى كنند و در فرازى از وصيت نامه سياسى ـ الهى خويش به وحدت دينى مبتنى بر تفكراسلام را به منظور دستيابى به قدرت برتر جهانى مورد تأكيد قرار مى دهند. چنانكه مى فرمايند:
«علماى اعلام و خطباى محترم كشورهاى اسلامى، دولت ها را دعوت كنند كه از وابستگى به قدرت هاى بزرگ خارجى خود را رها كنند و با ملت خود تفاهم كنند; در اين صورت پيروزى را در آغوش خواهند كشيد و نيز ملت ها را دعوت به وحدت كنند و از نژاد پرستى كه مخالف دستور اسلام است، بپرهيزند و با برادران ايمانى خود در هر كشورى و با هر نژادى كه هستند، دست برادرى دهند كه اسلام بزرگ آنان را برادر، خوانده و اگر اين برادرى ايمانى با همت دولت ها و ملت ها و با تأييد خداوند متعال روزى تحقق يابد، خواهيد ديد كه بزرگترين قدرت جهان را مسلمين تشكيل مى دهند.([87])»
نتيجه گيرى و پيشنهادات:
يكى از مهمترين مباحثى كه در حوزه فلسفه دين در طول تاريخ غرب و جهان اسلام حادثه پر ماجرايى را بر جاى گذاشته، مساله جدايى دين و سياست به تعبيرى سكولارسيم است. سكولارسيم غرب، ريشه در تحول جامعه از قرون و سطى به عصر جديد دارد و بازتاب رخدادها و حوادث قبل از عصر نوزايى است كه مهترين عوامل در شكل گيرى آن نارسايى تعاليم مسيحيت - البته تحريف شده - نهضت اصلاح دينى (رفرمسيم) مى باشد و در جهان اسلام حاكم شدن مثلث شوم زر، زور و تزوير از سوى سلاطين جور، عافيت طلبان ضعيف الاعتقاد و متحجرين بويژه حاكميت استعمار بر بلا اسلامى از عوامل مهم در جدايى دين و سياست بشمار مى آيد.
اگر چه شخصيت هاى برجسته در جهان اسلام براى تجديد حيات اسلام و به صحنه كشاندن دين در جامعه حركت هايى را بوجود آوردند اما به علل مختلف نتوانسته اند آن را به سرانجام برسانند، لكن در اين ميان تنها شخصيتى كه موفق شد در عصر غربت و تنهايى و انزواى دين، دين را در عرصه سياسى و اجتماعى جهانى وارد سازد حضرت امام خمينى (ره) بنيانگذار انقلاب اسلامى ايران مى باشد. آن حضرت با رد جدايى دين از سياست و انديشه هاى سكولاريستى، با ارائه دكترين ولايت فقيه و تشكيل حكومت اسلامى در ايران و پاسخ دادن به شبهات مطروحه و افكار و عقايد انحرافى و خرافى پيوند دين و سياست را به مرحله عمل در آورده اند. اينك انديشمندان اسلامى جهان اسلام مى توانند با الگوگيرى از انديشه هاى الهى آن حضرت - كه ملهم از قرآن و سنت است - و انقلاب اسلامى ايران با معضل سكولارسيم به مقابله برخيزند.
در اين راستا راقم اين سطور به مصداق آيد شريفه فذكر وان الذكرى تنفع المومنين بعنوان يك برادر كوچك امت اسلامى پيشنهادات زير را خطاب به انديشمندان اسلامى نيز خالى از فايده نمى داند:
1 - با ارائه راهكارهاى نواز فقه سنتى كه بيانگر مكتب رسالت و امامت و ضامن رشد و عظمت ملت ها است، بنا به مقتضيات زمان و مكان، ملت اسلامى بويژه نسل جوان را از احكام آن سيراب نمايند.
2 - خود در عمل نمودن به احكام و دستورات اسلامى و افزايش معنويت و دورى از زحارف دينوى و زندگى اشرافى بيش از همه همت ورزند.
3 - نسبت به تقويت دوستى، تفاهم و صميميت بيشتر با يكديگر تلاش نمايند.
4 - در ارائه خدمات علمى و دينى مسائل مادى را بر معنويت ترجيح ندهند.
5 - از بيان و اظهار هرگونه مسائلى كه موجب اختلاف و تفرقه مى شود خوددارى نموده و از طريق همكارى با مراكز علمى و فرهنگى جهان اسلام و اتخاذ راهبردها و ابتكارات جمعى علاوه بر تقويت روح همبستگى، معضلات اجتماعى، فرهنگى، سياسى، اقتصادى برادران دينى خود را در ساير بلاد اسلامى چاره انديشى نمايند.
6 - بر انتشار نشريات، مجلات و كتب در كشور خود نظارت داشته و با مشاهده هرگونه انديشه انحرافى به مقابله برخيزند.
7 - از نفوذ عناصر منحرف و كج انديش در مراكز تعليم و تربيت جلوگيرى و چهره دروغين آنان را بر ملاء سازنند.
8 - ياس و نااميدى را از خود بيرون رانده و توجه به خودى خود (خودباورى) و فرهنگ عظيم خويش را ترويج نمايند.
ضمن آنكه دولت هاى اسلامى نيز بايستى حمايت جدى خود را از متفكران انديشمندان اسلامى در دستور كار خود قرار داده و تسهيلات لازم در برقرارى ارتباط آنان با يكديگر را فراهم سازنند.
فهرست منابع
1 ـ قرآن مجيد
2 ـ ابوالحمد، عبدالحميد ـ مبانى سياست (جلد اول) ـ تهران ـ انتشارات توس ـ چاپ چهارم ـ 1368
3 ـ اسلام ناب در كلام و پيام امام خمينى ـ تهران ـ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ـ چاپ اول خرداد 74
4 ـ آيين انقلاب اسلامى، گزيده اى از آراء و انديشه هاى امام خمينى ـ تهران ـ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ـ 1374
5 ـ الهى، همايون ـ خليج فارس و مسائل آن ـ تهران، انتشارات انديشه، 1368
6 ـ الهى، همايون ـ امپرياليسم و عقب ماندگى ـ تهران، انتشارات انديشه ـ 1367
7 ـ امام خمينى (ره)ـ شرح چهل حديث (اربعين حديث) ـ تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثارامام خمينى ـ1374
8 ـ ايزد پناه، عباس ـ درآمدى بر مبانى آثار و انديشه هاى امام خمينى ـ تهران ـ نشر عروج ـ بهار 75
9 ـ باهنر، محمدجواد و بى آزار شيرازى، عبدالكريم ـ دين و دانش ـ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ـ 1368
10 ـ بخشى، على آقا ـ فرهنگ علوم سياسى ـ تهران، مركز اطلاعات و مدارك علمى ايران ـ 1375
11 ـ بشيريه، حسين ـ تاريخ انديشه هاى سياسى در قرن بيستم ـ تهران ـ نشر نى ـ 1376
12 ـ بيگدلى، على ـ تاريخ انديشه سياسى در غرب از طالس تا ماركس (جلد اول) ـ تهران ـ انتشارات عطا ـ 76
13 ـ بيگدلى، على ـ جنبش هاى اسلامى معاصر (جزوه درسى) ـ تهران، انتشارات دانشكده حقوق و علوم سياسى ـ واحد تهران مركزى ـ 1377
14 ـ جمعى از نويسندگان ـ جامعه ايده آل اسلامى و مبانى تمدن غرب ـ تهران سازمان تبليغات اسلامى ـ 77
15 ـ جهان اسلام از ديدگاه امام خمينى (قدس سره) ـ تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ـ خرداد 78
16 ـ (امام) خمينى، روح ا... ـ ولايت فقيه ـ تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ـ 1373
17 ـ درآمدى بر حقوق اسلامى (تاليف دفتر همكارى حوزه و دانشگاه) تهران، سمت، 1368
18 ـ در جستجوى راه از كلام امام (22 جلد) مجموعه سخنرانى ها و پيام هاى امام از انتشارات اميركبير
19 ـ رسولى محلاتى، سيد هاشم ـ كيفر گناهان ـ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ـ 1364
20 ـ صحيفه نور (22 جلدى) مجموعه سخنرانى ها و پيام هاى حضرت امام خمينى، انتشارات مركز مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى (تاريخ هاى متفاوت)
21 ـ عميد زنجانى، عباسعلى ـ انقلاب اسلامى و ريشه هاى آن ـ تهران، نشر كتاب سياسى ـ 1369
22 ـ عميد زنجانى، عباسعلى ـ مبانى انديشه سياسى اسلام ـ تهران پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.
23 ـ عنايت، حميد ـ انديشه سياسى در اسلام معاصر ـ (ترجمه بهاءالدين خرمشاهى) تهران ـ تيرماه 73
24 ـ فلسفه سياست ـ تهران ـ انتشارات موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (قدس سره) ـ 1377
25 ـ قربانى، زين العابدين ـ علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين ـ تهران ـ دفتر نشر فرهنگ اسلامى ـ 61
26 ـ سيد، قطب ـ آينده در قلمرو اسلام (ترجمه حضرت آيت ا... خامنه اى) قم، انتشارات هجرت ـ 47
27 ـ كلمات قصار، پندها و حكمت ها از امام خمينى (ره) - تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره) بهار 1372
28 ـ موريس دوورژه ـ اصول علم سياست (ترجمه ابوالفضل قاضى) ـ تهران، نشر دادگستر، 76
29 ـ مطهرى، مرتضى ـ علل گرايش به ماديگرى ـ تهران ـ انتشارات صدرا ـ چاپ 16 ـ بهار 74
30 ـ مقتدر، هوشنگ ـ سياست بين الملل و سياست خارجى ـ تهران، انتشارات مفهرس ـ چاپ اول زمستان 70
31 ـ منصورى، جواد ـ شناخت استكبار جهانى ـ مشهد ـ انتشارات قدس رضوى ـ مهر 67
32 ـ موثّقى، سيد احمد ـ علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمين ـ تهران ـ دفتر نشر فرهنگ اسلامى ـ 73
33 ـ هاشمى، سيدمحمد ـ حقوق اساسى جمهورى اسلامى ايران(جلداول) ـ تهران ـ دانشگاه شهيد بهشتى ـ 74
([1]). عباسعلى عميد زنجانى ـ مبانى انديشه سياسى اسلام ـ تهران - مؤسسه فرهنگى انديشه (بى تا) - ص 55.
([2]). فلسفه سياست ـ تهران، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(س) ـ 1377 ـ ص 15 (ضمناً جهت اطلاع بيشتر از مفهوم سياست مراجعه كنيد به; مبانى سياست اثر عبدالحميد ابوالحمد، تهران، انتشارات توس ـ ص 31 ـ 6)
([3]). Politic
([4]). Polis
([5]). تشبيه سياست به ژانوس پادشاه خداگونه اسطوره اى يكى از ابتكارات موفق دوورژه است كه با اين وسيله خواسته است دوگانگى ماهوى سياست را به نيكى مجسم سازد:
«تصوير ژانوس، خداى دو چهره اى مظهر حقيقت دولت است. زيرا ژرفترين واقعيات سياسى را بيان مى كند. دولت و به صورت گسترده تر، قدرت سازمان يافته در جامعه، هميشه و در همه جا، در عين حال كه ابزار تسلط برخى از طبقات بر طبقات ديگر است... وسيله اى است براى تأمين نوعى نظم اجتماعى و نوعى همگونگى افراد در اجتماع، در جهت مصلحت عام.»
([6]). موريس دوورژه ـ اصول علم سياست (ترجمه ابوالفضل قاضى) ـ تهران، نشر دادگستر، 76 ـ ص 14.
([7]). على آقا بخشى ـ فرهنگ علوم سياسى ـ تهران انتشارات مركز اطلاعات و مدارك علمى ايران، 1375 ـ (واژه سياست).
([8]). فلسفه سياست، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى ـ ص 20.
([9]). همانجا.
([10]). صحيفه نور - جلد 13 - ص 218.
([11]). صحيفه نور ـ جلد 13 ـ ص ص 222 ـ 216.
([12]). سنت عبارت از گفتار، كردار و تقدير پيامبر ((صلى الله عليه وآله)) كه به استناد صريح آيات قرآنى به عنوان يك منبع معتبر و واجب الاطاعه معرفى شده است مى فرمايد: آنچه پيامبر براى شما آورده و به شما فرمان دهد بگيريد و عمل كنيد و آنچه شما را از آن نهى كند، خوددارى كنيد (شوره حشر - آيه 7 و سوره احزاب، آيه 36).
از طرف ديگر قرآن محتوى دستورات كلى و قوانين اساسى اسلام است، و اگر از سنت چشم بپوشيم، جنبه عملى خود را از دست خواهد داد، و به گونه كلياتى ذهنى كه قابليت اجرا ندارد باقى مى ماند زيرا تمام جزئيات و ريزه كاريها و آئين نامه هاى عملى و اجرايى آن قوانين كلى همه در سنت بيان شده است .
([13]). سوره حديد / آيه 25.
([14]). عباسعلى عميد زنجانى ـ مبانى انديشه سياسى اسلام ـ ص 62.
([15]). فلسفه سياست - ص 66.
([16]). فرازى از وصيت نامه سياسى - الهى حضرت امام خمينى (ره).
([17]). صحيفه نور - جلد 4 - ص 33.
([18]). عباسعلى عميدزنجانى - مبانى انديشه سياسى اسلام - ص 49.
([19]). Secularism
([20]). فلسفه سياست ـ ص 63.
([21]). عصر روشنگرى (Enlightement): جريان معنوى و فرهنگى خاصى است كه در قرون هفدهم و هجدهم ميلادى در سراسر اروپا به وسيله بوژوازى نمايندگى مى شد. اصل اساسى مطروحه در نهضت روشنگرى، تكيه بر عقل بود، به اين معنى كه به مسائل دينى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى از جنبه علمى و عقلى نگاه مى كردند و به اين جهت درباره كارهاى جهان و ترقى و كمال بشريت، نظرى غيردينى ايجاد شد. طرفداران برجسته نهضت روشنگرى مى توان از مونتسكيو، ولتر، روسو، هيوم، كانت نام برد.
([22]). فلسفه سياست ـ ص، 65 ـ 64.
([23]). انگيزيسيون يا تفتيش عقايد (Inquisition) دادگاههاى ويژه كليساى كاتوليك كه به دستور پاپ تشكيل مى شد و هدف آن سركوب مخالفان پاپ و برقرارى تسلط ايدئولوژيك و سياسى كليساى كاتوليك بود. در ا ين محاكم، هر آزادانديشى را به نام ملحد و بى دين محكوم به شكنجه و مرگ مى كردند. تفتيش عقايد همچنين وسيله اى براى گردآورى ثروت در دست ستمگران، غارت اموال محكومان و ايجاد رعب و وحشت در بين مردم بود. شالوده محاكمه تفتيش عقايد اروپا در سال 1183 ريخته شد و تا سال 1834 داير بود.
([24]). محمد جواد باهنر و عبدالكريم بى آزار شيرازى ـ دين و دانش ـ تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ـ 1368 ـ ص 7.
([25]). مرتضى مطهرى ـ علل گرايش به ماديگرى ـ قم انتشارات صدرا، 1374 ـ ص، 72 ـ 55 از نظر شهيد مطهرى دو علت عهده گرايش جهان مسيحى ـ به طور غيرمستقيم جهان غير مسيحى ـ به ماديگرى عبارتند از: 1 ـ نارسايى مفاهيم كليسايى در مورد خدا و ماوراءالطبيعه; در قرون وسطى كه مسأله خدا به دست كشيش ها افتاد، يك سلسله مفاهيم كودكانه و نارسا درباه خدا به وجود آمد كه به هيچ وجه با حقيقت وفق نمى داد و طبعاً افراد باهوش و روشنفكرانه تنها قانع نمى كرد، بلكه متنفر مى ساخت و بر ضد مكتب الهى برمى انگيخت. 2ـ خشونت هاى كليسا.
([26]). فلسفه سياست - ص ص 67-66.
([27]). . Nationalism: در تاريخ انديشه سياسى، اصطلاح ناسيوناليسم گاه به جنبشى اطلاق مى گردد كه از استقلال و آزادى ملتى در برابر متجاوز بيگانه حمايت مى كند، گاه به باورى روشنفكرانه ـ به تافته جدا بافته كردن يك ملت ـ يا در صورت افراطى به برترى ملتى بر ساير ملل، و ممكن است معانى ديگر هم داشته باشد. شكل افراطى آن شووينيسم (chauvinism) است و آن عبارت است از: ملى گرايى تنگ نظرانه و غلو سفيهانه درباره ملت خود و توهين بى پروا نسبت به ملل ديگر، يا سياستى كه هدف آن تحت نفوذ در آوردن و برده ساختن ملتهاى ديگر و روشن كردن آتش نفاق و خصومت ملى و برتر پنداشتن ملت خودى و خوار شمردن ملتهاى ديگر است.
([28]). Democracy : واژه دموكراسى ريشه يونانى دارد و مراد از آن، حكومت مردم است كه از راه غيرمستقيم يعنى تعيين نماينده ها و تفويض اختيارات حكومتى به آنها عملى مى شود.
([29]). Libralism: نظريه اى كه خواهان حفظ درجاتى از آزادى در برابر هر نهادى است كه تهديدكننده آزادى بشر باشد.
([30]). Neo-Colonialism: (يا استعمار نو) سياستى كه استعمارگران از اواسط قرن بيستم براى مقابله با موج نهضتهاى استقلال طلبانه در پيش گرفتند. در استعمارگرى جديد، استعمارگر به طور مستقيم حكومت نمى كند بلكه حكومتهاى بومى، ولى وابسته را بر سر كار آورده و در حالى كه به ظاهر استقلال سياسى مى دهد، در باطن، وابستگى سياسى و اقتصادى آنها را حفظ مى كند و همچنان به استثمار آنها ادامه مى دهد. استعمارگران براى اغفال مردم مستعمرات خود، مى كوشند تا حتى المقدور حكومتهايى را كه محبوبيت مردمى دارند روى كار بياورند.
([31]). حميد عنايت ـ انديشه سياسى در اسلام معاصر (ترجمه بهاءالدين خرمشاهى) تهران، انتشارات خوارزمى، 1372 ـ ص 197.
([32]). على بيگدلى ـ تاريخ انديشه سياسى در غرب ـ تهران، مؤسسه انتشاراتى عطا ـ پائيز 76 ـ ص 2.
([33]). همان، ص 5.
([34]). وقتى ما در جامعه با مشكل سياسى روبرو مى شويم تأمل و تفكر درباره آن را انديشه سياسى مى ناميم.
([35]). على بيگدلى، همان - (بحث مقدمه).
([36]). على بيگدلى ـ همان كتاب ـ ص 5.
([37]). سوره انبيا - آيه 22.
([38]). omanism: (انسان مدارى) هويت فرهنگى عصر جديد غرب است. بر اساس اين اصل، انسان مدار و محور همه اشياء است و خالق ارزش ها و ملاك تشخيص خير و شر است; در واقع انسان جاى خدا مى نشيند و قادر است بدون مدنظر قراردادن دين و ارتباط با ماوراء طبيعت مشكلات زندگى و دنياى خود را حل و فصل كند. بر پايه اين اصل انسان با دو اهرم عقل و علم ديگر نيازى به دين ندارد. بنابراين اومانيسم كه نوعى انسان محورى است در مقابل مكتب دين كه بر اساس خدامحورى مى باشد قرار گرفته است.
([39]). احمد دوست محمدى ـ ديپلماسى و رفتار سياسى در اسلام (جزوه درسى) دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران ـ سال 1377 ص، 11ـ 9.
([40]). ريموند گسن - جرم شناسى كاربردى (ترجمه دكتر مهدى كى نيا) - تهران، انتشارات گنج دانش، 1370 - ص 128.
([41]). سوره ق / آيه 16.
([42]). صحيفه نور - جلد 20 - ص 232.
([43]). تهاجم فرهنگى يعنى اين كه دشمن، ابزارهاى ظاهراً غير نظامى و غير اقتصادى و غير سياسى و به عبارت ديگر شيوه و ابزارهايى كه لازمه ايجاد و گسترش يا كاهش و امحاى فكر و فرهنگ و بينش و عقيده در ميان يك ملت است، به نحوى مورد استفاده قرار مى دهد تا افكار و آراى مردم را براى پذيرش هجوم ناگهانى يا نفوذ تدريجى به منظور تصرف و تملك منابع و منافع مادى و معنوى آنان بطور طبيعى مهيا كند.
([44]). همان ـ جلد 6 ـ ص 218.
([45]). همان ـ جلد 13 ـ ص 83.
([46]). سوره حديد ـ آيه 16.
([47]). سوره حديد ـ آيه 19.
([48]). سوره بقره ـ آيه 257.
([49]). امام خمينى v ـ شرح چهل حديث (اربعين حديث) ـ تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ـ 1374 ـ ص 217.
([50]). سوره طلاق ـ آيه 3.
([51]). على رضا على آبادى ـ مديران جامعه اسلامى ـ تهران ـ نشر رامين ـ پاييز 1372 ـ ص 358.
([52]). صحيفه نور - جلد 5 - ص 262.
([53]). همان ـ جلد 8 ـ ص ص 95 ـ 94.
([54]). اسلام ناب در كلام و پيام امام خمينى ـ ص 568.
([55]). صحيفه نور ـ جلد 5 ـ ص 167.
([56]). سوره رعد ـ آيه 11.
([57]). زين العابدين قربانى ـ علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين ـ ص ص 281 ـ 277.
([58]). زين العابدين قربانى - علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين - تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، زمستان 1365 - ص 272.
([59]). مرتضى مطهرى ـ علل گرايش به ماديگرى ـ قم انتشارات صدرا، 1374 ـ ص، 72 ـ 55 از نظر شهيد مطهرى دو علت عهده گرايش جهان مسيحى ـ به طور غيرمستقيم جهان غير مسيحى ـ به ماديگرى عبارتند از:
1 ـ نارسايى مفاهيم كليسايى در مورد خدا و ماوراءالطبيعه; در قرون وسطى كه مسأله خدا به دست كشيش ها افتاد، يك سلسله مفاهيم كودكانه و نارسا درباه خدا به وجود آمد كه به هيچ وجه با حقيقت وفق نمى داد و طبعاً افراد باهوش و روشنفكرانه تنها قانع نمى كرد، بلكه متنفر مى ساخت و بر ضد مكتب الهى برمى انگيخت.
2ـ خشونت هاى كليسا.
([60]). آزادى عبارت است از اين كه انسان حق داشته باشد هر كارى را كه قانون اجازه داده و مى دهد بكند، و آن چه كه قانون منع كرده و صلاح او نيست مجبور به انجام نگردد.
([61]). درآمدى بر حقوق اسلامى (تاليف دفتر همكارى حوزه و دانشگاه) تهران، سمت، 1368 - ص 254.
([62]). سوره بقره ـ آيه 30.
([63]). سوره بقره ـ آيه 34.
([64]). سوراه احزاب ـ آيه 72.
([65]). سوره بقره ـ ايه 256.
([66]). سوره زمر ـ ايه 17 و 18.
([67]). فرازى از وصيت نامه سياسى - الهى حضرت امام خمينى (ره).
([68]). قربانى، زين العابدين - اسلام و حقوق بشر - ص، 297ـ296.
([69]). صحيفه نور - جلد 3 - ص 88.
([70]). از ديگر مشخصه هاى سكولاريسم عقل گرايى است، بدين معنا كه انسان با استفاده از عقل قادر است كه همه مسائل را درك كند و به حل آنها پردازد، داورى نهايى در حل منازعات به عهده عقل است و عقل مستقل از وحى و آموزش هاى الهى قدرت اداره زندگى بشر را دارد. از نتايج عقل مدارى (راسيوناليسم) طرد دين بود، زيرا عقلانيت به گونه اى تفسير شد كه اين را ضد عقل معرفى مى كرد. از اين رو عقل معيار صحت و سقم قلمداد شد در صورتيكه در تفكر اسلامى عقل يكى از منابع استنباط احكام شرعى است و نه تنها با دين سر ستيز ندارد، بلكه از خدمت آن است، آيات و روايات فراوانى دعوت به تعقل و تفكر مى كنند، به گونه اى كه در روايات تفكر يك ساعت معادل هفتاد سال عبادت شمرده شده است.
([71]). سوره بقره - آيه 151.
([72]). سوره زمر - آيه 9.
([73]). صحيفه نور - جلد 13 - ص 230.
([74]). صحيفه نور - جلد 14 - ص 232.
([75]). سيد احمد موثقى - علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمين در انديشه هاى سياسى و آراى اصلاحى سيد جمال الدين اسدآبادى ـ تهران ـ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1373 ـ ص 96.
([76]). همان ـ ص 98.
([77]). صحيفه نور ـ جلد 6 ـ ص 204.
([78]). همان ـ جلد 7 ـ ص 176.
([79]). جهان اسلام از ديدگاه امام خمينى ـ تهران، مؤسسه تانظيم و نشر آمار امام خمينى (ره) - 1378 - ص 30.
([80]). گروهى از مسلمانان كه با احتجاج به واقعه غدير خم، حديث منزلت و... معتقد بودند پيامبر درواقع جانشين خود را تعيين كرده است و او همانا داماد و پسر عمّش على A است به شيعه (در لغت يعنى پيروان) مشهور شدند. امّا گروهى ديگر از مسلمانان كه اكثريت آنها را تشكيل مى دهند طرفدار اين نظرند كه پيامبر عالماً و عامداً مسأله جانشينش را بازگذاشت و آن را برعهده امت قرار داد كه تعيين كند چه كسى صالحتر و سزاوارتر براى جانشينى او و ادامه رهبرى اوست. اين مسلمانان، سنى يا پيروان سنت ناميده شدند.
([81]). صحيفه نور ـ جلد 12 ـ ص 259.
([82]). Nationalism.
([83]). هوشنگ مقتدر ـ سياست بين الملل و سياست خارجى ـ تهران، انتشارات مفهرس، 1370 ـ ص 58.
([84]). همان ـ ص 60.
([85]). على بيگدلى ـ جنبش هاى اسلامى معاصر (جزوه درسى) ـ انتشارات كارشناسى ارشد دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه آزاد اسلامى واحد تهران مركزى نيمسال اول 1377 ـ ص 3.
([86]). كلمات قصار، پندها و حكمت ها از امام خمينى ـ ص 127.
([87]). صحيفه نور ـ جلد 21 ـ ص 191 (فرازى از وصيت نامه سياسى ـ الهى حضرت امام خمينى v.